عشق بي تابي مي آورد و بهار بي تاب بود. زمين اما آرام و سنگين و صبور
زمين هر روز رازي از عشق به بهار مي داد و مي گفت: این راز را با هیچ کس درمیان نگذار. نه با نسیم و نه با پرنده و نه با درخت. راز ها را که برملا کنی ، بر باد می رود و راز بر باد رفته ، رسوایی است
هر دانه رازی بود و هر جوانه رازی . هر قطره باران و هر دانه برف، راز
و رازها بی قرار برملاشدن بودند و بهار بی قرار برملا کردن
زمین اما می گفت: هیچ مگو، که خموشی رمز عاشقی است و عاشقی سینه ای فراخ می خواهد. به فراخی عشق. زمین می گفت: دم برنیاور تا این سنگ سیاه الماس شود و این خاک تلخ، شکوفه گیلاس.
عرفان نظرآهاری
توجه کردین کتابای خانم نظر آهاری یه قطع جالبی داره همیشه؟؟؟؟
عزیزیمی منصور داداش......بودنت تو جمع دوستانم از خطه کرمان یاداور سالهای پر خاطره و عزیزیه.....
661899 بازدید
165 بازدید امروز
258 بازدید دیروز
3365 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian