حال این روزهایم رسیدن به انتهای جاده ایست که پیموده ای و متوجه شده ای که مسیر را اشتباه آمده ای . احساس آن پیرمردی را دارم که سالهاست روی صندلی تاشو کنار رودخانه نشسته است و قلابش را داخل آب انداخته و در حالی که سیگار برگ کنار لبش می سوزد به حرکت ساکن آب خیره شده است. قلاب در عمق رودخانه گرفتار شده و ماهی ها دور طعمه اش حلقه زده اند ، ماهی ها محسور طعمه شده اند و همانطور ساکت و بی حرکت نگاهش می کنند! پیرمرد به انتظار آن که در خیالش گرفتارش است مانده و ماهی ها به خیال رهایی طعمه میان آب ها. و هیچ کدام از دیگری خبر نمی توانند داشته باشند زیرا که راهی برای دیدن همدیگر ندارند. دیروز رادیو گفت هر رودخانه ای به پل نیاز دارد و هر آدمی به ارتباط. اما پیرمرد تنها با قلابش حرف می زند. سالهاست که هیچ ماهی از رودخانه بیرون نیامده است. تنها چیزی که پیرمرد را صبوری داده باور است . واژه ای به نام امیـــد که پیرمرد به آن باور دارد و او را روی صندلی تاشو کنار رودخانه نشانده است و سیگارش را میگیراند و به قلابش می گوید او خواهد آمد.
خانم بهانه
خانم یلدا
خانم نیکی
سپاس از لطف شما دوستان
با تشکر از مدیر محترم وبلاگ جناب اقای داریوش عزیز
اگر می خواهید پیروز شوید، امیدوار باشید. "کیخسرو"
دنیا به امید برپاست، و انسان به امید زنده است. "علی اکبر دهخدا"
امید بذری است که در مزارع دلها، محصولی از سعادت و خوشبختی به بار می آورد. "ربیع انصاری"
امید،سرابی است که اگر ناپدید شود، ما همگی از تشنگی خواهیم سوخت
668567 بازدید
270 بازدید امروز
620 بازدید دیروز
6537 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian