... پنجاه وسه...پنجاه وچهار...پنجاه وپنج...پنجاه وشش ...پنجاه وهفت...پنجاه وهشت...پنجاه ونه ... شصت ...شصت ویک...می توانی برای چند ثانیه، فقط چند ثانیه، زهر مار نباشی؟ میتوانی برای چند ثانیه زن تناردیه، با آن اخم های آشغالش، نباشی؟ برای اینکار کافیست کمی صورت زشت ات را به سمت چپ خم کنی و لب های مزخرف ات را از هم باز کنی. تو که نمی دانی کسی برای چند ثانیه لبخندت، می میرد!می توانی برای چند ساعت، فقط چند ساعت، آدم باشی؟ می توانی برای چند ساعت، مثل خری که توی گل گیر کرده، نباشی؟ فقط کافیست کفشهایت را بپوشی. تو هیچوقت نمی فهمی کسی هنگام پیاده روی با تو، راه نمی رود که! پرواز می کند.می توانی برای یک شب، فقط یک شب، مثل خرس های آمازون چشمهایت را نبندی و نخوابی؟ یا مثل گاوی که هر شب توی سرم بالا و پایین می پرد و لگد می زند، جفتک نیاندازی؟ لعنتی! کسی برای یک شب کنارت بودن، تمام شب های تنهایی اش را به آتش می کشد. یعنی این را هم نمی فهمی؟ پس تو چه می فهمی؟!می توانی شتر نباشی؟ واقعاً می توانی برای چند لحظه به چشمهایم نگاه کنی و شتر نباشی؟ مثلاً وقتی می گویم دوستت دارم، درک کنی. یا مثلاً وقتی که می گویم عاشقت هستم، حواست به من باشد؟ نه که فکر کنی شتر این چیزها را نمی فهمد، نه. من حرفهایم را برای شترِ حاتم طایی هم بگویم به رقص و طرب می افتد! یعنی حتی تکان ات هم نمی دهد؟ یک حرکت کوچک، مثلاً پلکِ چشم چپ ات بپرد؟ یا مثلاً ضربان قلب ات دو تا، فقط دو تا بیشتر بزَنَد؟ فکر کن که سگی توی کوچه ی تاریکی دنبالت کرده!می توانی برای چند لحظه چشمهایت را ببندی، نفس عمیقی بکشی و به این باور برسی که از نسل گاومیش های شاخِ آفریقا نیستی؟ گاومیش های شاخ آفریقا هیچوقت حس دلتنگی ندارند، هر چند من این را باور ندارم. باور کن گله ای، که راه می افتند و از رودخانه آب می خورند؛ وقتی تمساحی، هیولایی، دایناسوری از زیر آب سر برمی آورد و یکی شان را قورت می دهد، بقیه گاو میش ها، شب که می شود برای او گریه می کنند. نمی کنند؟ حالا هر چی! حداقل یکی شان که گریه می کند!یعنی نمی توانی بفهمی کسی هر شب دلش قدِ تمام سگهای دنیا برای دلت تنگ می شود؟ یعنی دلت را سگ خورده، یا نمی فهمی، یا نمی خواهی که بفهمی، یا نمی توانی که بفهمی، یا نمی خواهی که بتوانی که بفهمی، یا نمی توانی که بخواهی که بفهمی، یا...من اینجا، هر شب، هر شب و هر شب، هر شب و هر شب و هر شب، مجموعه ای از نایاب ترین باغ وحش های دنیا در سرم می چرخد و هی دلم برایت تنگ می شود من اینجا، هر روز، هر روز و هر روز، هر روز و هر روز و هر روز، مجموعه ای از چرندگان و پرندگان و خزندگان در سرم مدام وول می خورند و هی پلکم می پرد، قلبم تندتر می زند، پایم خواب می رود، دلم سوسک ات می شود، تشنه می شوم، تشنه ات می شوم، تشنه ات می شودم، تشنه ترت خواهد شدنم، تشنه تر- ترت می خواهد شودم، تشنه تر-تر-تر... بگو ببینم اصلاً تشنه می شوی؟ اصلاً حواست با من است؟ می شنوی ام؟ می بینی ام؟ شترمرغ ها حواس پنجگانه دارند؟ حسِ لامسه داری؟ لمس ام می کنی لامصب؟! گورخر ها عشق را می فهمند؟ گورِ پدرِ تمام عشق و عاشقی های دنیا، می آیی زیر باران قدم بزنیمخیس که بشوی، چتر ات می شوم، خیس که بشوم، چتر را می خواهم چه کار؟ تو چتر هم که بشوی، من از تو خیس می شوم! چشمانت باران دارد، اگر راه بروی؛ اگر تنها کمی راه بروی. اصلاً دو قدم جلوتر راه برو، می خواهم از دور ببینمت. یا نه! بگذار من دو قدم جلوتر از تو، عقب عقب راه بروم، از دور دیدنت دیوانه ام می کند. یا نه! می خواهم از بالا ببینمت، اگر این قانون کثیف جاذبه بگذارد! شانه به شانه ات دافعه دارد؟ سر و ته که بشوم قطب هایمان غیر هم نام شود
پر از جاذبه می شویم. شصت و چند بود؟! حالا هر چی، پا به پایت که باشم، کله پا می شوم. کله پاچه های پنج صبح و برف و سیگار را پایه ای حواست به من است؟ حواست با من است؟ اصلاً با من هستی؟ گم نشده ای؟ گمت که نکرده ام؟ گم ام که نکرده ای؟ می آیی گم بشویم؟ مثلاً این خیابان را با بی آر تی بالا برویم و بعد توی کوچه پس کوچه ها گم بشویم و ببینیم به آن سر شهر می رسیم؟ زند و کتاب فروشی ها و کافه ها و پیاده روهایش را من تک به تک رفته ام، خورده ام، دود کرده ام، فایده ای ندارد. بیا چمران را پیاده برویم ببینیم چند سال بعد به آخرش می رسیم! بام و بومِ قلبم را می شنوی؟ زرافه ها نمی شنوند؟ بام و بوسه و بام و بغل و بوق و بام و بوم و بوم و ... آهای با تو ام، هوی ...کری؟ خوابم نمی برد. خوابم عمراً نمی برد و تو روی تخت ات خواب هفت پادشاه را می بینی. شاهزاده ای، پادشاهی، کوفتی چیزی نیستی؟ نکند مجموعه ای نامتناهی از جلادان و سفاکان تاریخ باشی؟ مثلاً مجموعه ای بیکران از نمرود و فرعون و شمر و یزید و حسنی مبارک و سرهنگ قذافی و چند تای دیگر که هنوز اسمشان را نمی توان گفت! چه می گفتیم؟ شصت و چند بود یا من هنوز خوابم نمی برد؟ مگس ات بشوم؟ نمرودی تو؟ نکند بتی، چیزی باشی؟ مثلاً هُبل و عزی، یا حتی لات! شکلات ام می شوی؟ شکلات های فندقی را پایه ای می خواهی برایت انار دانه کنم؟ اصلاً پاییز برای همین خوب است که انار دارد. یا شاید انار را برای این دوست داری که پاییز دارد. می دانی چرا خیار سالادی میوه ی بهشتی نیست؟ خب چون نمی توانم آن را برایت دانه کنم! هر چند اسم مزخرفی هم دارد. اسمت تعادل بازارِ قند و شکر را به هم می ریزد! چون اسم توست، شیرینی دارد؟ یا خودش، برای خودش هم شیرین است؟ مثلاً اگر پیرزن طبقه ی بالایی که مدام توی بالکن می نشیند، هم اسم تو بود، شیرین می شد؟ گفته بودم لبانت چقدر شیرین است؟ حتی وقتی که پفک نمکی می خوری! یا چیپس و ماست. پایه ای مست بشویم و شاملو بخوانیم؟الان یک گله گراز وحشی از توی سرم رد شدند. می توانی گراز نباشی و با هر کسی، هر جایی نروی؟ می خواهی فیلم ببینیم؟ بین خودمان باشد، من توی تمام فیلم های دنیا بازی کرده ام. افسانه هزار و نهصد را دیده ای؟ برایت پیانو می زدم! یکشنبه غم انگیز را دیده ای؟ آنجا هم برایت پیانو می زدم! شبهای روشن را چطور؟ زندگیم را خوب به هم ریختی! فریدا را چطور؟ نقاش ات بودم! بین خودمان باشد، تو هم توی تمام فیلم های دنیا بازی کرده ای. شبهای روشن را دیده ای؟ چه آتشی برپا کردی! شبهای اینجا عجیب سرد است. پایه ای چوب جمع کنیم آتشی بر پا کنیم؟ سیب زمینی ذغالی و گلپر را چطور می دانی الان پنج صبح است و فردا، دیروز و امروزما ، می نویسد نوشته ات بی انسجام و پر از آشفتگی ست رفیق و میعادگاه عشق وآرامش تاییدش می کند و زنجیرهای آهنین وآتشین می گوید درود ، فعل هایت را اشتباه بکار گرفته ای و ازقلب تا قلم فقط گل می گذارد و هیچ چیز بهتر از یادگیری نیست حتی (ک)میان دو(س) می گوید مطلبت چون همیشه پربها وارزشمنده اما واقعیت چیز دیگریست وشک و تناقض می گوید داستانهای کوتاهت را دوست دارم این اراجیف چیه نوشتی؟ و فریاد ایرانی میگوید بالام جان درغیاث آباد ما داستان جور دیگریست و یاقوت هایی ازجنس حرف می نویسد از دیدن دوبارتون خوشحالم ولی نوشته هایت تکراری شده و ... اصلاً من همین الان یک کشفی کرده ام! شک ندارم آن دنیا ما را به اسم وبلاگ هایمان صدا می کنند!
هی کاردینال کجا فرار می کنی، بیا از پل صراط رد شو! هی کاردینال مرتیکه الاغ بپر توی این آبجوش! هی کاردینالِ ، تنِ لش اینجا سیگار کشیدن ممنوع است، ذغال بریز توی این کوره ی آدم سوزی چندتا آدم زدیم سرِسیخ!
ذغال وسیخ وکباب چنجه رو پایه ای؟
پی نوشت : خودتان دیوانه هستید
دوست من خانم (chet)
متاسفانه فضای این سایت اساسا فضای نوشتن نیست اگر توجه کرده باشید اکثریت قریب به اتفاق یا فتوبلاگ هستند یا مطالبی که از سایت های تبلیغاتی به ایمیلشان فرستاده میشود را کپی میکنند.خرده ای نیست به این موضوع اما درد از آنجا میاغازد که فهم برخی از این دوستان در این حد متوقف شده که اگر مثلا مطلبی عاطفی نوشتی سریع به کسی ربطتت دهند و به همین ترتیب موضوعات دیگر جالب تر اینکه اکثر این دوستان کامنت نمیگذارند و نظر و در واقع غرضشان را کارت یا پیام میکنند تو گویی خودشان هم به مزخرفاتی که میگویند اعتقادی ندارند .
به هر حال ما که چند سال است با این وضع آشفته کنار آمده ایم تا بعد از این چه شود
ممنون از تعریقتان
مرسی دوست عزیز لذت بردم از متن بسیار
زیبایی که نوشتین .متنی که
پره از هزاران درد
درد و رنجی که یه دل سنگ
برای همیشه زخمی عمیق
رو ،روی دلت به یادگار میزاره
و آخرش هم نمیفهمه
که نمی فهمه
کاش می فهمید
دیوونگی هم درجه داره مثل تب! مثل نمره های مدرسه! مثل سایز لباس
لذت بردم کاردینال عزیز!!
669872 بازدید
38 بازدید امروز
920 بازدید دیروز
6351 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian