اینکه کسی دیگران را خر کند چندان شق القمری نکرده، که در زیر این گنبد رنگ وارنگ بسیارند متمایل و ملتمس و مستعد به خر شدن . گله گله ، تا دلتان بخواهد .اما اینکه آدمی خودش را خر کند واقعا شاهکار است آنچنانکه میبایست این هنر را در کنار هنرهای هفتگانه گنجاند تا عنوان هنر هشتم را یدک بکشد.نه اینکه نمیشود بلکه تقریبا محال است.اما از آنجا که هنر فقط در نزد ایرانیان است و بس ،خب شاید این هم از همان تفاوتهای خاص ما باشد.
وقتی درون وشخصیت و منویات و باورهای هر کس چون دَوالپا به گرده اش چسبیده وهمواره و همه جا در معیت صاحبش جفتک و چارکش می پراند و حتی در خواب چون بختک حکمروای مطلق است چگونه است که گوش مخملی اش فرض کنی و باری جز آنچه خود میخواهد به پشتش بگذاری؟ یاللعجب!!!-
ممکن است در طول زمان و استمرار وقایع و اتفاقاتی مشابه باوری عوض بشود اما این فقط تغییری جزئی در یک مجموعه و یک هزارتوی پیچیده است که آن هم مشمول زمان میشود ودریچه دید شخص و هزار پارامتر دیگر. چنین تغییری یک شبه اتفاق نمی افتد اما اینکه در کوتاه مدت کاراکتر آدم کن فیکون شود و مثلا الویس پریسلی بشود مهاتما گاندی، از آن داستانهای تخمی تخیلی است که درگنجه های کتابخانه علامه طباطبایی هم یافت می نشود. آدمها به مقتضای زمان و مکان پوست عوض میکنند این قبول اما اصلشان غیرقابل تغییر است.فقط کافیست فضا و مجالی فراهم شود تا چهره و اصل هرکس را ببینید . البته این یک بازیست که برخی قواعدش را خوب میدانند و براحتی عرصه را با توجه به شخصیت هرفرد میتوانند برایش فراهم کنند تا خود واقعی اش را نشان دهد. کم نبوده در همین فضای گل و بلبل گوهری ، هتاکی ها و پرده دریها و سقوط یک ادیب عالیجاه به ورطه ادبیات چاله میدان ولاتهای سرِ چارسوق، همچنین استحاله یک بانوی فرهیخته و محجوب به سبک و سیاق نسوان لچک به سرِ و پاچه ورمالیده ی محله خاک سفید در سه سوتیوووو.آنگونه که چشمان آدمی بسان روز محشر به پسِ کله نقل مکان میکرد از فرط اعجاب این موجودِ دوپا.
اینهمه ابزار تنبیه از قبیل زندان و شکنجه و قطع ید و...!!! چرا فرد به محض امکان ، باز از همان آبشخور آب میخورد و از همان طویله میچرد؟؟؟
ممکن است دوستی بگوید بله آقا میشود چرا که نه؟؟؟ درِ توبه را برای همین منظور تعبیه کردند تا دَق الباب کنی و فعلِ حَوَل حالنا اِلی اَحسنَ الحال در یک چشم بر هم زدن به تمامی عینیت یابد.
اینکه اصولا توبه یعنی چه و مشمول چه تحولاتی میشود !!!،نمیدانم .شااید بشود شاید نه .اما اینجا صحبت از یک اصل و قاعده کلی است نه استثنا.
یاد داستانی از شاه عباس و شیخ بهایی افتادم.
نقل است که بحثی پیرامون ارجحیت و الویت مقوله تربیت و اصالت در بین آن دوبزرگوار در گرفت که شیخ قایل به اصالت بود و شاه اصرار به امر تربیت داشت. زمان صرف ناهار به دستور شاه چند گربه را بر سر سفره آوردند تا کاملا خودجوش موجبات تایید فرمایشات شاه و رسوایی شیخ فراهم آید . گربه ها بسیار مبادی آداب رفتار کرده و غذایشان را خورده و بی پدربازی هم از خود نشان ندادند .نوارکاسِت و برگه کاغذی هم از جیبشان بیرون نیاوردند. بِگم بِگم ، بگو بگو هم راه نیانداختند.شاه عباس بادی به غبغب انداخته و با اشاره به لانگ شات گربه های دست آموزش ،در تایید ادعای خود در نمایی بسته منولوگی یکساعته را عَر زد.فردای آن روز به جهت تکرار سکانس که موجبات خوش خوشان شاه شده بود گربه ها را بر سر سفره (صحنه) آوردند. به اشاره رجیستور(کارگردان) شاه کف بر هم کوبید و گربه ها با یقه ی تا بیخ گلو بسته چونان سفرای بلاد فخیمه با ادا و اصول و مراعات تشریفات شروع به خوردن نمودند در این میان شیخ کیسه ای از زیر لباده ی گشادش بیرون کشید و چند موش را در میان سفره رها کرد که به ناگاه گربه ها تمام گریم و بَزک دُزک را بیخیال شده و نقشِ هزاران بار تمرین شده را به دُمبشان سپرده و چارچنگولی در میان سفره بدنبال موشها افتادند.شاه که دهانش باز مانده بود به اشاره رجیستور خیار چنبری به دهانش چپاند تا لوزه های دوگانه اش که از خشتک حلقش آویزان بود موجب بد آموزی و عدم صدور پروانه نمایش نشود و موجبات استیضاح و افتضاحِ موسیو شمقدری را فراهم نیاورد.
شیخ عمامه اش را کمی در جهت رسانه های برون مرزی تراز کرده و با اشاره به بحران پیشامد کرده و عدم آمادگی ستاد بحران ، فرمود شاها همانطور که دیروز به جنابتان عرض کردم اصالت به تربیت مقدم است آنچنان که گربه های تربیت شده و دانشکده بازیگری گذرانده ودیپلماسی آموخته و متعهد به اصول، اصل خود را به وقت مقتضی نشان دادند و تمام قواعد تربیتی را به فاک فنا سپردند
.
.
.
نمای بعدی کلوزآپ شاه ? رولوری به شقیقه نهاده و شلیک میکند ...کات
راستش را بخواهید نمیدانم حق با کدامشان است حقیرکه از علوم خفیه و عالم غیب بهره ای نبرده ، اما آنچه مسلم است
تربیت نااهل را چون گِردکان (گردو) بر گنبد است.
سلام دوست عزیز
خیلی خوش حالم که باز هم شما رو میبینم
مثل همیشه براتون ارزوی موفقیت میکنم
دروود داریوش
بالام جان به خیالم رفتی غیاث آباد ، خود شما بهتر میدانی ما با این خمیر گیره قهریم ، اما ظاهرا خودش با دو تا چشم کور شدش دیده که اسدالله میرزا تو خونه شیرعلی بوده
خوشحالم که پس از چند وقت که اومدم شانس یار ما بود و سعادت دیدار شما نصیبم شد
ولی خاک سفیدو خوب اومدی ، البته الان بهتر شده ، کل بروبچ فلکه اول و تهرانپارس خاک سفیدین اونم اگه بتونی ببینیشون والا از سر خیابون خاک سفید بپیچن میشن بچه بهار و تیر انداز
به هر حال اینم یه جور خر کردنه
به امید دیدار بعدی
شاد باشی دوست من
668882 بازدید
585 بازدید امروز
620 بازدید دیروز
6852 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian