ماه مرشد گفت: عاشقی از نیشابور شروع می شود و قاف، آخر عشق است. اما آشیانه سیمرغ بر بالای قاف نیست.
آشیانه سیمرغ بر بالای چوبی است، سرخ. و آنگاه چوبی به ما داد و همیانی. و گفت: این همیان حق است. آن را پاس بدارید که آذوقه شماست...
گرسنه که شدید از آن بخورید و تشنه که بودید از آن بنوشید. به زمستان که رسیدید حق ، آتش است، گرم تان می کند.
به بی راهه که رسیدید، حق چراغ است، راه را نشان تان می دهد. و آن هنگام که به برزخ درآمدید، حق پل است، عبورتان می دهد.
و این چوب اما عصای شماست به آن تکیه کنید و قدم به قدم بیایید.
اما روز ی خواهد رسید که عصای شما ، دار شما خواهد بود. و آن زمان که خون شما سر این عصا را سرخ کند، سیمرغ بر بالای آن آشیانه خواهد ساخت.
به این جا که رسیدیم اما پروا کردیم و همیان حق از دستمان افتاد، عصای عاشقی نیز.
ولی باز از پی ماه مرشد رفتیم اما دیگر قهرمانانی نبودیم در جستجوی قاف و عشق و سیمرغ. این بار دیگر سیاهی لشکری بودیم که به تماشای قصه ای می رفتیم.
و در راه بودیم که کسانی را دیدیم ، می خرامیدند و می رفتند ، دست انداز و عیار وار؛ و در دست هر کدام چوبی.
ماه مرشد گفت: اینان عاشقانند و دارشان را با خود می برند. زیرا می دانند که معراج مردان بر سردار است.
ماه مرشد گفت: دیری نخواهد شد که آنها وضویی خواهند گرفت، با خون خویش. زیرا که در عشق دو رکعت است که وضوی آن درست نیاید الا به خون.
و ما باز از عشق پرسیدیم و او باز گفت که عاشق را سه حرف است، پس آن را امروز ببینید و فردا و پس فردا.
و روز نخست آن عاشقان را کشتند و روز دیگر سوختند و سوم روز خاکسترشان را بر باد دادند.
ماه مرشد گفت و عشق این است.
از راه که بر می گشتیم راه پر بود از جام های سرنگون و ماه مرشد گفت: اینها جام خداوند است و خدا تنها جام به دست سربریدگان می دهد.
ما برگشتیم بی عصا و بی همیان و قاف آخر عشق بود. ما اما در عین عاشقی مانده بودیم
عرفان نظر آهاری
افلاطون گويد: روح انسان در عالم مجردات قبل از ورود به دنيا، حقيقت زيبايى و حسن مطلق، يعنى خير را بدون پرده و حجاب ديده است. پس در اين دنيا چون حسن ظاهرى و نسبى و مجازى را مىبيند، از آن زيبايى مطلق كه سابقا درك نموده ياد مىكند، غم هجران به او دست مىدهد و هواى عشق او را بر مىدارد، فريفته جهان مىشود و مانند مرغى كه در قفس است مىخواهد به سوى او پرواز كند. عواطف و علائم محبت همه، همان شوق لقاى حق است، اما عشق جسمانى مانند حسن صورى، مجازى است و عشق حقيقى سودايى است كه به سر حكيم مىزند و هم چنان كه عشق مجازى سبب خروج جسم از عقيمى و مولد فرزند و مايه بقاى نوع است، عشق حقيقى هم روح و عقل را از عقيمى رهايى داده، مايه ادراك اشراقى و دريافتن زندگى جاودانى، يعنى نيل به معرفت جمال حقيقت و خير مطلق و حيات روحانى است و انسان به كمال علم وقتى مىرسد كه به حق واصل و به مشاهده جمال او نايل شود و اتحاد عالم و معلوم و عاقل و معقول حاصل گردد.
خداوند دعای كسانی را می شنود كه می خواهند نفرت از آنها گرفته شود، اما نسبت به آنهایی كه می خواهند از عشق بگریزند ناشنواست
عالی بود آقا داریوش
محتوای حرفهاتون یکیه ....فقط پردازشش فرق کرده
و باید بگم من به شخصه این نوع پرداختن به مسائل رو بهتر می پسندم
انتخاب زیبایی بود ...مثل همیشه
649982 بازدید
278 بازدید امروز
30 بازدید دیروز
1072 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian