میدانی ! شب هایی که می خوابی، برق از سر جهان می پرد و شهرِ کوچکی که نشسته روی لبانت خاموش می شود. جهان در این تاریکی راهش را گم می کند و مورفی وار می خورد به پست مغول ها و هواپیماهای جنگی متفقین. من هراسان پی تقویم می گردم. کتابخانه های شهر در آتش می سوزند، ورق می زنم. هیروشیما روی لبانت از هم می پاشد، ورق می زنم. سکوت مرگباری اتاق را می گیرد. از زیر آوارها داد می زنم، کسی صدایم را نمی شنود. به سختی از زیر دیوارهای فرو ریخته خودم را بیرون می کشم. همه جا تاریک است. روی لبانت راه می روم. یکبار، دوبار، صد بار راه می روم. تقویم را گم کرده ام. روی لبانت سیگار می کشم. تو می خندی. باران می بارد. تقویم کنار تخت افتاده است و من تمام پاییز را کنار پنجره می ایستم. جنگ سرد آغاز می شود، تاب ورق زدن ندارم. از درز پنجره سوز سرما اتاق را می گیرد، پای بخاری را بالا می دهم. شهر خاموش روی لبانت از سرما می لرزد، می بوسمشان. حتی با وجود بوسه های داغ من هم جنگ سرد از روی تقویم کنار نمی رود. دیوار برلین، شهر روی لبانت را به دو شهر کوچک غربی و شرقی تقسیم می کند و من ناچارم تونلی زیر نوار مرگ حفر کنم. آخر من در این شهر، آشنای هزار ساله دارم
من نوری در این ظلمت کده میبینم....ولی ناچارم تونلی زیر نوار................
داریوش خان ببخشید کامنت هام مناسب با پست شما نیست
همین دیگه
کسی که به سپیده دم می رسد،
از جاده ی شب عبور کرده است
"خاطره" یعنی یک سکوت غیر منتظره میان خنده های بلند
با سلام خدمت دوست قدیمی و ارجمند
مثل همیشه زیبا و دلنشین بود
مرسی
اين گونه زندگي کنيم :
ساده اما زيبا ،
مصمم اما بي خيال ،
متواضع اما سربلند ،
مهربان اما جدي ،
سبز اما بي ريا ،
عاشق اما عاقل …
وقتی آب سر بالا میرود
وقتی ماه غش میکند
وقتی زمین می خندد
دیگر عجیب نیست
گلها با صدای گرگ ها اهلی شوند
یا گرگ ها با بوی گل ها ؛ گیاهخوار
سلام جناب داریوش عزیز.
بودم و چراغ خاموش به وب لاگ شما هم سر می زدم ولی بی سروصدا
در هر حال خوشحالم از حضورتون
سلام داریوش عزیز
مثل همیشه نوشته هایت برایم طعم آلبالویی داشت
در مورد همایون من واقعا متاسفم که چرا این بنده خدا رو اذیت میکنن اون طفلی به اندازه کافی درگیر مشکلات و مسائل شخصی خودش هست ...من واقعا درک نمیکنم چرا یک عده از وقت و زندگی خودشون به این شکل برای آزار دیگران سرمایه گذاری میکنن
اتفاقا منم همینکه اسم بیهقی رو دیدم جا خوردم ....این دقیقا اسم اول همایون بود ...فقط میخوام بگم خدایی هم اون بالا هست
آخر من در این شهر آشنای هزار ساله دارم!
651193 بازدید
343 بازدید امروز
249 بازدید دیروز
1119 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian