از آینه خرزهره میزند بیرون، وقتی به یاد نمیآورم
زبان چگونه میپاشید، لای درزها وُ بتُنها؟
چگونه آن کبودیها که انقلاب نکردند
به رُخ ندادن، آغشته بود
چگونه بنویسم
به تو که لالههایت رفته تا گریبانات
وَ گیجگاهت هنوز شهیدت میکند
به روز که ظلم است
به فرقِ سر که ظهور نمیکرد
به سینهای که دیگر زیتون نداشت
وَ زانوانش درونِ زلزله جا مانده بود
ببین چگونه صدای خروس، نُکِ تیزِ باد
تیغ بر زندگی میاندازد
وَ حافظهی کورههای بی تورات
از استخوانِ قبرهای یهودی پُر است
چگونه بنویسم
از آن زنی که گلویش، وخامتِ صلح است
وَ انفجارِ تن اش
لتّههای درِ تنگ را غرقِ نی لبک کرده ست
بر قلبم بایست
انگار، آمدهام بر دیوارههای غار نبوّت کنم
وَ با کمانچهای بر الواحِ مرگ، فرود بیایم.
و حافظه های کوره های بی تورات
از استخوان قبرهای یهودی پر است
عالی
عالی استاد
649880 بازدید
176 بازدید امروز
30 بازدید دیروز
970 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian