×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم
× im only responsible for what i say not for what you understand
×

آدرس وبلاگ من

cardinal.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/cardinal2

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????
× ?????? ???? ???? ?? ???? ????? ????? ??? ????

یک دست جام باده و یک دست جعد یار

گفته یا ناگفته گاه فوران و غلیان دل انباشته ها چنان است که سر بر دیوار و لنگ در هوا مینگری به آنچه گذشت و آنچه میگذرد و آنچه باید بگذرد . حالِ خونین دلان را از افلاطونِ خمِ شراب نشین که بپرسی، خواهد گفت که فلک انتقام خون فرهاد را از کسی نخواهد جست. پیرانه سرانِ قبیله، عشق جوانیشان به سَر که می‌افتاد، فرمایش داده بودند که زن نیک صفت، انسان را شاعر می‌کند. طنز تاریخ این است که زایش فلسفه، حاصل خُلق تنگ زن سقراط بود!. طنز دیگر این است که ستایشگران عشق در تاریخ ادبیات ما هیچ‌گاه زنانگی وتن کامگی وتن سرایی را پیشه نکردند. چرا؟ به سبب استبداد روح در کشاکش تاریخی که در برون‌اش مردان بر اریکهٔ قدرت تن می‌دریدند وسر می‌بریدند و در اندرونی‌اش زنان، قدرت سیاست ورزی را با مالش باسن و خصیتین سلاطین به دست می‌آوردند و بعدش به دخترکان تازه پای در حرامسرا گذاشته سرمه می‌خوراندند تا صدایشان کلفت شود مبادا صدای نازکشان دل و آلت شاه را بلرزاند....

 ودر این زمان واینک ما به جهان پا گذاشته‌ایم. عامه گانی که وارث وصلت خجستهٔ تاج و عمامه‌ایم و اینک جای سرخی درفشی که در قلب عاشقان فرو می‌کردند و سرب داغی که در حلقوم‌های آزادی خواهان می‌ریختند، دل خوش به خلوتی هستیم که موبایل‌ها و کامپیوتر‌ها برایمان فراهم کرده‌اند. دل خوش به تصویرهای خود کشیده بر دیوارهٔ غارهای مدرنی که غیر خودمان کسی در آن زندگی نمی‌کند.

واینبار ودراینجا هم منم. مردی در آستانهٔ زایش درد چهل وچند سالگی. مردی که زنان به قلب او به دیدهٔ یک کاروان سرا می‌نگرند، نه شاعر خواهد شد نه فیلسوف. تنها مردی با کاروان سرایی ویران و قلبی ویرانه‌تر حاصل پیوند تاریخیِ زر و زور و تزویر با کالایی به نام عشق که روانهٔ بازار مکارهٔ انسانیت شده است...

باری... خاموش خود منم. مطلب از این قرار است: چیزی فسرده است ونمی سوزد امسال در سینه در تنم

fotografia_konceptualna_77

دوشنبه 7 اردیبهشت 1394 - 6:54:05 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://cardinal.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 10 اردیبهشت 1394   8:22:59 PM

آقای بنیامین ممنون

خانم تینا متشکر

و همایون عزیز

مبحثی در فیزیک کوانتوم مطرح است مبنی بر وجود دنیاهای موازی که خلاصه آن میشود وجود مکرر آنچه در عالم ماده و انرژی و پدیده های اطراف و اکناف عالم از من و شما گرفته تا کوه ها و دریا ها در عوالمی موازی این جهان.به این معنا که منِ نوعی همزمان در ده جهان دیگر در زندگی های گوناگون وجودم تکرار شده . اینکه این بحث و یا فرضیه چه میزان مورد وثوق و اعتبار است یا نه و دانشمندان این حوضه چه مستنداتی برای اثبات ادعای خود ارائه میدهند از حوصله و مجال این صفحه خارج است.

اما شما فکر کن جبرهای انکار ناپذیری از جمله جبر تاریخ جبر مذهب جبر سنت جبر جغرافیای سیاسی و زیست بومی جبر ژنتیک و اجبارهای دیگر که منجر به اینجا بودن و اینگونه بودن و اینچنین بودنِ زندگی من میشود بحث عدالت را با قوتی انکار ناپذیر زیر سوال می برد. از نوشته های تو دوست عزیز یاد سریال قهوه تلخ افتادم که شوربختانه مقوله تاریخ در این دیار و برای مردمش محلی از اعراب ندارد.و شاید حق با تو باشد اما اگر در سرزمینی دیگر پا به عرصه وجود گذارده و بالیده بودی باز اینچنین بود؟

گمان نمیکنم !

اما در مورد خودم و دوستان دیگری که از حال و روزشان خبر دارم . کار آفرینانی که علیرغم خلاقیت ها و ابداع های مختلف و البته مورد نیاز جامعه امروز به دلیل فساد اداری در سمت های و مشاغل غیر مرتبط ناچار به تحمل و ادامه زندگی هستیم . اداره صنایع و معادن نبش تقاطع 20متری سینما سعدی و اردیبهشت که معرف حضورت هست دوبار دو طرح را با وقاحت تمام و روز روشن دزدیدند و مدتی بعد به نام یکی از بستگانشان به ثبت رسانده و بهره برداری کردند. والبته آنچه به جایی نرسد فریاد است .شرکت در استار تاپهای مختلف نتیجه ای جز واگذار کردن طرحت به ثمن بخس  به حضرات در بر نداشت. و این بی سروسامانی هر عرصه ای را در این دیار گل و بلبل تحت لوای خود قرار میدهد و هر تلاشی چنانچه متصل به عوالم بالا نباشی عبث و منجر به شکست است و در نهایت سرخوردگی مفرط حاصلش. این حقایق پیرامون است که پدیده های منحوس اطرافم را ولو نسبی برای من مطلق میکند تو گویی هر تکاپویی در این دیار آب در هاون کوفتن است اگر دُم ات به دُم یکی از آقایان گره نخورده باشد.

چه میشد تابع همان فرضیه بالا در یکی دیگر از آن عوالم یازده گانه پا به عرصه وجود میگذاشتیم ؟!!!

http://tinajoon.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 10 اردیبهشت 1394   10:38:37 AM

 

http://noorani.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 9 اردیبهشت 1394   8:05:53 AM

Likes 1

رفیق  زندگی باید بگذرد چه کنیم که داغ روزگار دل خوبان را می آزرد چرا که نوشته چرخ و فلک ما این بوده حال فعل که بمون و دم مخور که سرب به گوشت می ریزیم

عزت زیاد

http://cardinal.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 8 اردیبهشت 1394   4:02:55 PM

Likes 1

همایون عزیز

موافقم با امر نسبیت در امور این جهانی و بعضا آن جهانی با توجه به تعدد قصص و افسانه های گونه گون ! از طرفی کوتاهی عمر، هر کدام ازاین پدیده های نسبی را برای آدمی کم حوصله چون من مطلق می کند به عبارتی تا بیاید قرعه ی شق مثبت هر عرصه ای به نام منِ نوعی بیفتد زمان سر کشیدن جام شوکران حضرت عزرائیل رسیده وبالجبر آن پدیده برای من مطلق انگاشته شده. از بد حادثه همانگونه که در بالا نوشته شد در برحه ای از زمان فال زندگی به نام ما افتاد که همه امور ولو نسبی بر شق منفی و نامطلوبش حادث شده و می شود . بقول تو دوست عزیز بحث نق زدن نیست اما هر کجایش را بگیری یک جای دیگرش می لنگد . خلاصه اینکه اگر زانو زده و صمیمانه اعتراف کنیم که در گند ترین مقطع تاریخ این سرزمین با توجه به آنچه در پهنه ی جهان میگذرد روزگار میگذرانیم کلامی به گزاف نرانده ایم .

فقط موضوع این است که یاد گرفته ایم خفه خوان بگیریم و مجیز بگوییم .حکایت بچه ایست که چون زورش به شوهر مادرش نمیرسد با لبخندی کج او را عمو خطاب میکند !

http://cardinal.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 8 اردیبهشت 1394   12:41:34 PM

Likes 1

آوای عزیز

افسانه  غم بار و حزن انگیز آدمیان این سرزمین چنان است که دردی بی درمان . مرضی لاعلاج که ریشه در آنسوترک های تاریخ پرطمطراق ! ما دارد. سرطانی که از بالاترین نقطه این هرم تا قاعده آن را در بر گرفته . و اکنون با سرک کشیدن به حیاط ملل و جوامع پیشرو سعی در پوست اندازی و آنگونه شدن داریم .

غم انگیز ترین بخش این تقلید میمون وار همان داستان حفظ خرسابق و تغییر جل آن است . بقول همایون عزیز حفظ سنت متحجر و متعصب و قواعد آن و بزک کردنش به آب و رنگ مدرنیته است .گو اینکه طی سالیانی که بر این آب و خاک گذشت و ورود آنچه تکنولوژی مینامند از ماشین دودی گرفته تا همین فضای مجاز و متعلقاتش و درنیافتن فرهنگ مصرف و استفاده این عجایب دنیای از ما بهتران داستانیست بی پایان و مکرر.

و فاجعه ورود این ابزار و بالطبع روابط حاکم بر آن( بدون این همان سازی فرهنگی)  به حوضه روابط عاطفی و احساسی و خانواگی چنان سترگ و تراژیک است که منجر به این ملقمه و از هم گسیختگی اجتماعی شده .مفاهیمی چون عشق مفهومی کاملا انتزاعی و دور از لمس شده . به پیتزایی میشود خریدش و به جای خواب(برای یک شب آوارگی ) یا تی شرتی چوب حراجش میزنند. ای کاش همان عنوان قبل از 57 اطلاقش میکردند این بده و بستان های قراردادی را.

میدانی دوست من همواره ویران کردن بسیار آسان تر از ساختن بوده وهست . مایه کردن بیش از اندازه از باورها و داشته های اجتماعی و منع و نفی بسیاری از قواعد پذیرفته شده ی جهانی و ندادنِ نسخه جایگزین چنان بلایی به جان این مرز و بوم آورده که فقط حضرت دوست میداند انتهای این ورطه و پرتگاه به کجا می انجامد و بس

ava

avanikooseresht

http://pastooyedeleman.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 8 اردیبهشت 1394   9:19:22 AM

Likes 1

 مادرم زانوانش را با سالیسیلات میسائید و میگفت : تا سن چهل سالگی نه دکتر میرفتم نه ازمایش میدادم ...اما همینکه افتادم تو چهل....سرازیر شدم سمت درمونگاهها

آه بلندی کشید و گفت هیییییییی کاش عاشق شده بودم 

با لبخندی آغشته به تمسخر پرسیدم عاشق میشدی دیگه مریض نمیشدی ؟

لبخند تلخی زد و سرش رو بالا گرفت و با اطمینان گفت :

....نه ....نمیشدم 

....................................

و حالا از وقتی که من پا چهل سالگی گذاتم مدام منتظرم ....منتظر یه گز گز خفیف توی کمرم ....یا یه تیر ناگهانی از قفسه سینه ام  ....منتظر یه درد نفس گیر از سمت کلیه هام 

آخه منم عاشق نشدم 

آخرین مطالب


جان من است او


big bang


فانتزی بُعد یازدهم


its a mans


it takes



infinity


اولین قانون جهان


soridan


fantasy


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

658927 بازدید

393 بازدید امروز

449 بازدید دیروز

4894 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements