یقین داشته باشید من کفر نمی گویم، اما باور کنید خدای دوست داشتنی و
مهربانِ ما هم کمی در تبارک الله گفتن به خودش اغراق کرد. میدانم حوصله
ات سر رفت، خواستی کاری کنی کارستان، اما برادرِ من دنیای قشنگی
نساختی. باور کن دنیای خواب هایمان را از این دنیا بهتر ساختی.
آخر شما بگویید من چه کنم که بعضی وقت ها دلم می خواهد پرواز کنم. دلم
می خواهد بال هایم را تمیز بشورم، بعد با سشوار خشک شان کنم و یک
اسپری آدیداسِ تیم فورسِ مشکی رویشان خالی کنم و حسابی که تمیز و خوشبو
شد، بالهایم را به هم بمالم و تا آلپ بروم. چرخی روی آلپ بزنم، برای اسکی
بازهای سوییسی دستی تکان بدهم، غروب که شد نیم کیلو پنیر گودای سوییسی
برایت سوغات بیاورم و برگردم، به همین سادگی!
آخر شما بگویید من چه کنم که پاری وقت ها دلم می خواهد زیر اقیانوس ها
پیاده روی کنم. شما که شُش ساختی، چند کاره اش را می ساختی که من بتوانم
زیر اقیانوس اطلس پیاده روی کنم، تا درازگودال ماریانا بروم تا مثلث
برمودا، مثل فیلمهای عشقی درِ پیت هندی، مرگ من مکش بازی کنم و آخر
شب برایت از سفر یک ستاره ی دریایی قشنگ سوغات بیاورم، به همین
سادگی!
می بینی برادرِ من، قشنگ نساختی دنیایت را. باور کن دنیای خواب هایمان را
بهتر ساختی. نه بالی دارم برای پرواز، نه پایی برای قدم زدن زیر دریاها، نه
سینه ای که اندازه ی یک دویدن بی هوای ساده تاب بیاورد و نه حتی تویی که
در ذهنم ساکنی و قدم به دنیای خدا نمی گذاری.
دیشب خواب دیدم که خسته شدی، دفتر حساب و کتابت را بستی و دنیا را به
دست من سپردی و رفتی. دو فرشته با آجر و سیمان درِ اینجا نقطه ی ورود به
زمین است خوش آمدید، را گِل گرفتند و رفتند. دنیا دیگر هیچ مسافر جدیدی را
به چشم ندید، هیچ زنی دیگر مادر نشد. آدم ها را یکی یکی به خاک می
سپردیم و دنیا روز به روز تنگ تر می شد. از مسافران این سیاره ی فراموش
شده، جز من و تو کسی باقی نماند. تو هم که رفتی، چراغ ها را خاموش کردم،
کمی آجر و سیمان آوردم و در خروج از این دنیا را گِل گرفتم، چشمهایم را
بستم و پایم را در فضای خالی و سیاه، سقوط گذاشتم...
پی نوشت: از ویارهایی گفتم که تهِ تهِ خواسته های آدمی رو تصویر کنم نیایید
بگید برو بابا دلت خوشه ما تو نابسامانی های دمِ دستیه این دنیا موندیم
...میخوام بگم این خلقت شاهکار هیچ جاش به هیچ جاش نمیخونه.
سلام دوست عزیز متن زیبایی بود
اگر بال داشتیم و پرواز میکردیم مطمئن باش عقابهای تیز چنگال آسمان رحم نمیکردن و در دم شکار میکردند
اگر شش چند کاره داشتیم و زیر اقیانوس قدم میزدیم که حالمون بدتر بود کوسه های بی رحم و شمشیر ماهی ها و اره ماهی ها تیکه تیکمون میکردن و ماهی های کوچک بجز اسکلت چیزه دیگه ای نمیزاشتن ازمون بمونه
داداش آدمیزاد خنوز پر نداره تا پرواز کنه اوضاع و احوال این دنیا اینه وای بحال اینکه اگر پرداشت و میپرید اونوقت دیگه هیچ احدی آسایش نداشت
این دنیا هیج جاش به هیج جاش نمی خونه.
موافقم آقا داریوش خداییش انگار خدا آزار داشته کلا!!!
649914 بازدید
210 بازدید امروز
30 بازدید دیروز
1004 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian