فی الحال دربیرونیِ عمارت کلاه فرنگی اِرم هوا مطبوع الحال و مفتوح النَفَس میباشد. گلین باجی هم به عمارت النساء رفته به جهت سرکشی ، عجالتا از عذاب علیم اش در امانیم ....قلیانچی باشی را فرموده ایم از تنباکوهای حشمت الدوله که از برازجان به خدمتمان پیش کش آورده اند قلیانی چاق کند. در فکرم ازآخرین فقره نزول اجلال قبله عالم به شیراز و صدور مصوبه های دلخوشکنک و عاطل مانده وعوام گول زَنک تا امروزچه برکاتی نصیب رعیت مادر مرده شده و چه حسناتی نصیب رجاله های بادمجان قاپ چین که این مُلک را چون قوچی از قرق گاه ِ اَبَویشان به زیر پا فکنده اند.
در یوم ماضی محمود میرزا ضلّ السلطان عریضه ای به خدمت پدرشاه مرقوم نمود که: پیش نماز فارس یکی از دعاگویان مخصوص و بی ریای وجود اقدس و مبارک است و اشهد بالله به نمک قبله عالم است . بجز اینکه در بطون مساجد و رئوس منابر دعاگویی وجود مبارک نماید ، کاری ندارد . شایسته مراحم مخصوص از جانب سنی الجوانب همايون است. استدعا دارم او را به لقب خاقان العلمايی مملكت فارس ملقّب بفرماييد.
چون خانواده ایی قديمی و دعاگوی بي ريای دولت است، استدعا از مراحم ملوكانه دارم كه عرض اين غلام را درباره ی او مقرون به اجابت بفرماييد. چون فدوی بايد به قدر امكان اسباب دعاگويی به جهت اعتدال ذات مبارك فراهم بياورد، محض مزيد دعاگويی استدعا نمود.... امرالاَعلی مُطاع.
فرمودیم نزد خودمان، ما که مطلع به احوال جاریه در حواشیمان هستیم و المنة لله مشرف به اوضاع رعیت . به خاطر مبارکمان خطور نمود بعد ار رکود بازار ارز در منوچهری و فردوسی در فقره ی مجالستهای مکرر فی ما بین حضرت پیش نماز و محمودمیرزا ضلّ السلطان در باب ورود نفت کوره از بلاد محروسه اورس ونجف اشرف و ارائه قیر و مابقی مصنوعات صناعت شده در مَکینه جات جِی و پاسارگاد و بیعِ آن به بهای دواء النظافة بانضمام صدور جواز خروج برای از مابهتران ومتعلقات بیت آن مقام منیع به ثمن بخس برای حمل به شیخ نشینهای زیرِ پایمان و گاوبندیهای انجام شده میباشیم و از سویی عده ی کثیری از ارباب قلم و مطلعان به امور که موش دوانیده بودند در احوالات جاریه حضراتِ مفت خور، به اتهام نشر کذب و برهم زدن نظم عمومی به سیاهچال روانه و تحویل سلطان باقر شده اند به جهت استنطاق . فلذا پیش دستی نمودیم و مکتوب نمودیم خدمت حضرت اشرف موید السلطنه به جهت فریضه دینی و اصل وطن پرستی که:
بسمه تعالی
حضور حضرت مستطاب اشرف والا شاهزاده موید السلطنه دامت برکاته
از آنجا که عموم بندگان درگاه همایونی، همیشه خاندان اقدس را به رافت و مرحمت ملوکانه می شناخته اند لازم میدانم با کمال توقیر و احترام ، احوالی که بر ما اهالی ساکن در باغ ارم در این چند شب رفته رابه عرض مبارک برسانم.
پس از واقعه ی اسبوع ماضی و خلع یَدِ اشرار به دست توانای قدَر قدرت همایون شوکت و نظر به عفو عمومی که پدر ملت ایران، دیروز بر کافّه ی ملت، حتا متهمین نمودند، روا نمی بینم این بیست و اندی نفرکه چند شب است به دستور محمود میرزا ضلّ السلطان و به بهانه شورش ِ اشرار لعنة الله علیهم اجمعین دراَسترخانه ی باغ ارم بازداشتند اینگونه شبانه توسط سلطان باقر، سر دسته پاسبانان به سه پایه بسته شوند و کتک بی اندازه خورند به قِسمی که فریادهای دلخراش آنها خاب را از ما بگیراند و نماز صبحمان قضا شده و از پیاده روی در بلوار ارم تا باب الورود صدا وسیما ، که تجویز حکیم الاطبا است جا بمانیم.
الغرض امروز فدوی که دلم به حال آنان سوخته بود به باقر برتافتم که تا کی تن ما را شبانه می لرزانی؟ بس است دژ خویی آقا بس است. .... از آنجایی که فدوی از مجالست و مصاحبت تعدادی از این بخت برگشتگان بی بهره نبوده ام به یقین اقرار نموده که بیگناهند اکثرشان ولله و در غوغای اخیر نقشی نداشته اند الا به قصد کین جویی حضرات من باب افشاء مکتوبات ماضی که خدمتتان تقریر نمودیم از موضوعات بیع و شراءِ اموال این رعیتِ مفلوک توسط جنابان ضلّ السلطان و حضرت پیش نماز .
گویا باقر می خاهد دوتن از این بیگناهان را که یکی مدیر روزنامه جامعة الحّریه شیرازاست و دیگری حاجب السلطان معتمدِ اصحاب جریده و نشر و طبع و قلم فارس ، مُغر بیاورد که چه کسی اهانت به ذات مقدس شاه نموده؟ این خوب، اما به این رسم وسیاق؟؟؟ اینجا که سیاه چال قصر شمیران نیست!
پشت بند این فقره، جسارت این حقیر آن بود که پس از سرکشی به این بیست و اند نفر متوجه شدم به همت بی دریغ سلطان باقر و نوازشهای او البسه ایشان جر و واجر شده، به قسمی که اندام مسطوره برخی از این بخت برگشتگان نمایان بود. دستور دادم لباس و زیر شلواری برایشان ببرند تا سِتر عورت کنند در جهت حفظ شرعیات و حراست از سیاست رعیت پروری ملوکانه.
امید اینکه به دستور جنابعالی و به رافت اقدسانه و پیروی از اوامر ملوکانه همایونی از امشب این شوربختان از نوازشهای شلاق میر غضب سلطان باقر در امان باشند و صبح علی الطلوع آزاد شوند یا اقل داستان به جای دیگری برده شوند.
شیراز هجده ام محرم الحرام سنه یکهزار و چهارصد و سی وچهار
خدمت گذار خاکبوس معیر الممالک
این پدر سوخته ها به جهت قرابت و مناسبت و قلیل خیشاوندی که با ذات اقدس ملوکانه دارند گمانشان هر غلطی میتوانند بکنند و من باب مقابله با تَجَرّی مبتدعین و اشاعه کفریاتِ ملحدین که نتیجه حریّت موهومه اصحاب جریده است آب را گل آلود نموده وبه قصد صید دُر و لوء لوء قوس بروند در دل این آشفته بازار و حِمار خویش پروار نمایند . پس ما چه میشویم ؟ مگر میگذاریم.
.
.
.
فی الیوم مکتوب حضرت اقدس ملوکانه به شیراز رسید و تُراب قدومشان به مژگان چاکران . مرقوم فرموده اند به دست خط مبارک ذيل نامه ظلّ السلطان ، خاقان العلمايی خيلی لقب قلمبه ای است. به صدراعظم بگوييد تا چيز مناسبی پيدا شود همان امام جمعه برایشان مکفی است.
.
.
وَلله اَعلَم بِالذّاتِ الصُّدور....ما نیتمان خیر بود وَلله
.
مثل همیشه پر محتواست
سپاس داریوش خان
661961 بازدید
227 بازدید امروز
258 بازدید دیروز
3427 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian