.
در ساحل سولنزارا
یکدیگر را دیدیم
یک ماهیگیر با گیتارش
در آن شب تابستانی می خواند
این آواز شیرین را.
در ساحل سولنزارا
هر بعدازظهر می رقصیدیم
و روزی که تو آنجا را ترک کردی
فهمیدم که دوستت دارم
و بیش از آن نتوانستم ترکت کنم
هنگامی که آن نغمه را شنیدم
که به من شادی بسیار می داد
فهمیدم که آن شب
عشق ما آغاز شد و جان گرفت
در قلب سولنزارا......
دروود داریوش
بسي گفتند: دل از عشق برگيـــــر كه نيرنگ است وافسون است وجادواست
ولي ما دل به او بستيم و ديديم كه اين زهر است امّا نوش دارو است
فريدون مشيري
649775 بازدید
71 بازدید امروز
30 بازدید دیروز
865 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian