فانتزی

باران بهار با باران زمستان تفاوت دارد.باران زمستانی...چتر می خواهد وکلاه ودستکش و پارک ها و پیاده روهای خالی از آدم و گوش کردن به آهنگی پرتقالی با هدفون.باران بهاری اما تنها پنجره ای گشوده می خواهد و آهنگی این چنین که بلند در خانه بپیچد و به یادت بیاورد که هی فلانی ده روزی ست ریشت را نزده ای و پا به بیرون نگذاشته ای...
 بعد با جادویی از پنجره به میون سبزه زاری بیفتی اون دور دورا.....
  اه ه ه....دستوپامو ! چی کوچولو شدن... چن سالمه؟ یه اسب چوبی دارم...صدای جیغ جیغ دخترونه حالیم میکنه که ...تنا نیسم اینجا...برمیگردم دوتا دختر واسم شکلک درمیارن...رنگین کمون صورتشون بوی آرکانسیل میده....فرار میکنن...میدووم عین سنجابایی که از لای علفا در میرن.... کشیدن گیساشون مثه یه کره اسب وادار به دوویدنم میکنه..... خورشید هم باهام میدووه...نگاش میکنم ریبن کت زده به چشاش....داره باهام میات...کو دخترا؟؟؟ اوف نفسم ....خوشمزه اس هوای خنک صب با نور خورشیدو بوی علف قورت بدی...اون دوردورا یه کومه اس..شایتم کومه ی قبلیمه که خرابش کردن...با کلنگ پیوند...بیلاخ...جخ با اولترا سورف میشه رفت توش....دود میات بیرون ازدودکشش.... شایتم رفتن اون تو....یکی میزنم به پشتم هی هی برو.....وای چه بوی خوبی میات..بوی نونه.... بوی بابونه...از اینوری برم..صدای پای آب میاد....شایتم صدای سهرابه....هرچی چشام میبینه تا اون دور دورا سبزه.....این زنبوره دور سرم داره چرخ میزنه ..دماغش عملیه..... فرار میکنم ازش... مترسکه چی آشناس اون دور دورا... روشنفکر بود اونوقتا... ازش میپرسم
از تنا موندن تو این مزرعه خسه نشدی ؟
میگه : ترسوندن دیگرون واسم لذتی به یاد موندنی داره من از کار خودم راضیم  خسه ام نمیشم هیشوقت
یکم فک میکنم میگم :راس میگی منم از ترسوندن بقیه خوشم میات
میگه: تو اشتبا می کنی
چون هیشکی نمی تونه مثه من خوشش بیات مگه اونکه توش مثه من با کاه پر شده باشه
قاصدکا رو میگیرم فوت میکنم..میرن اون دور دورا ...منم باشون میرم اون دور دورا...
زنگ موبایل با اردنگی پرتم میکنه اینور پنجره....
                                             
بعد التحریر: جدی نگیرید حس این موزیک بود فقط.......همین