×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم
× im only responsible for what i say not for what you understand
×

آدرس وبلاگ من

cardinal.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/cardinal2

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????
× ?????? ???? ???? ?? ???? ????? ????? ??? ????

روابط ابزورد

ماهی مون هی می خواست یه چیزی بهم بگه . تا دهنشو وا می کرد آب می رفت تو دهنش نمی تونست بگه . دست کردم تو آکواریوم درش آوردم . شروع کرد از خوشحالی بالا پایین پریدن . دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو . اینقده بالا پایین پرید خسته شد وخوابیـــد . دیدم بهترین موقع است تا خوابه دوباره بندازمش تو آب.  الان چند ساعته بیدار نشده  یعنی فکرکنم بیدار شده دیده انداختمش اون تو قهر کرده  و خودشو زده به خواب
 
این داستان رفتار بعضی از آدم هایی است که کنارمونند. دوستشون داریم و دوستمون دارند ولی ما رونمی فهمند و فقط تو دنیای خودشون دارند بهترین رفتار را با ما  می کنند.

چهارشنبه 2 آبان 1391 - 7:51:24 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://shogh.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 2 آبان 1391   10:26:02 AM

ماهیه اما مرده

خیلی وقت پیش

شاید اون موقع که تقلا میکرده

میخواسته همین و بگه

آقا داریوش این پستتون خیلی عالی بود، به دل نشست

http://irajkhan404.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 2 آبان 1391   9:18:47 AM

درود داریوش عزیز طبق معمول  پند اموز، مهم اینه که بدونیم هم ماهی و هم طرفش در این قصه همون : هرکسی از ظن خود شد یارمن مصداق داره ، اگر پندار هر دو را با نهاد شون ارزیابی کنیم همه چیز طبیعیه ،نقش سوم از دید ناظره ، که خودش داستان دیگریست ، ناظر واجد شرایط بایسته؟یا مانند مکن نبایسته و ناشی؟ سپاس  عالی و بجا بود این نیز بگذرد ، در استبلم دو تا اسب عاشق که پرچینی جداسازی جنسیتی کرده منتظرند تا به دشت بزنند در کنارت

http://cardinal.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 2 آبان 1391   8:12:40 AM

ممنون از همه دوستانی که مورد لطف قرار دادند پست قبل را....سپاس

امروز از اون روزای ابریه......از اون روزایی که ذهن و احساس آدم مثه بیضه های حلاج (پنبه زن)در نوسان و لرزشه....آروم و قرار نداره

میخواد جر بده این کهنه پوستین رو بیاد بیرون فرار کنه

ارسی های خریت رو ور بکشه بره تا برسه به خودش

یاد داستان اون خرگوشه تو کتاب ابتدایی افتادم که راه افتاد بره

با تیرو کمون خورشید رو بکشه......

دوس دارم یه اسب باشم..جولوم یه دشت باشه قد هرچی که برم تموم نشه.هی پی تی کو پی تی کو  چارنل یالای مادیون کشمو توی هوا تکون بدم وبرم و برم و بازم برم. اون وختش یه روزی بی هوا بخورم به پست یه سرخ پوس که اسمش همونی باشه  که من می خوام و میگم:گم در باد. بعدنش طنابشو پرت کنه طرفمو گردنمو بگیره..هی واسه اش ناز کنم رامش نشم.بعدش از توی دستای زخم وزیلیش یه دونه قند بگیره جلوی دماغم و مستم کنه و یه چیزی توی گوشام زمزمه کنه من فقط آآآشق تن زخمی صداش بشم.آخه من یه اسبم یه اسب لامصب بی صاب که زبون هیشکیو نمی فهمه الا زبون یه کمند و یه حبه قند.بعدش بپره روم بی زین و بی مهمیز یالامو توی دساش بگیره وتوی هوا جیغ بزنه: هی ها هی ها بی ررری ها بی ررری ها بی ررری ها ها . چم دونم چه میگه این سرخه .من که یه اسبم و زبون آدمیزاد که حالیم نیس.گاسم منزورش اینه که بزن بریم اسب من تا اونجایی که هیش اسب دیگه ای نرفته .بعدش بریم وبریم  وبازم بریم اونقدر که توی افق گورمونو گم کنیم.......

انقذه خوبهههه.

آخرین مطالب


جان من است او


big bang


فانتزی بُعد یازدهم


its a mans


it takes



infinity


اولین قانون جهان


soridan


fantasy


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

659211 بازدید

271 بازدید امروز

406 بازدید دیروز

4863 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements