غروب یک روز مرغان که پرواز شبانه نداشتند، روی ماسه ها دور هم گرد آمده و به تامل و اندیشه سرگرم بودند. جاناتان تمام شهامتش را جمع کرد و به سمت مرغ فرزانه رفت که گفته می شد به زودی به ورای این جهان خواهد رفت. کمی دستپاچه گفت: چیانگ!
مرغ دریایی کهنسال با مهربانی به او نگریست و گفت: بله پسرم؟
گذر عمر به جای آنکه موجب فرتوت شدن مرغ فرزانه شود، بر هیبتش افزوده بود. او می توانست فراتر از همه مرغان فوج پرواز کند و مهارت هایی کسب کرده بود که دیگر مرغان اندک اندک در حال آموختنشان بودند.
چیانگ، این جهان اصلا بهشت نیست، مگر نه؟
مرغ فرزانه زیر نور ماه لبخند زد و گفت: باز هم در حال آموختن چیزهای تازه ای جاناتان!
خوب، از این پس چه خواهد شد؟ به کجا می رویم؟ آیا جایی به نام بهشت وجود دارد؟
نه جاناتان، چنین جایی وجود ندارد. بهشت مکان نیست، زمان هم نیست. بهشت رسیدن به کمال است. لحظه ای خاموش ماند و بعد ادامه داد: تو پرنده بسیار تیزپروازی هستی، مگر نه؟
جاناتان یکه خورد، اما از اینکه مرغ فرزانه به او توجه کرده بود احساس غرور کرد: من... از سرعت لذت می برم.
جاناتان، درست در لحظه ای که به سرعت کامل برسی، به بهشت دست یافته ای؛ و سرعت کامل، پرواز با سرعت هزار کیلومتر یا میلیون کیلومتر در ساعت نیست، یا حتی پرواز با سرعت نور، زیرا هر عددی محدود است، و تکامل حد و مرزی ندارد. پسرم، سرعت کامل یعنی آنجا بودن
چیانگ یکباره به شکلی غیر منتظره ناپدید شد و بیست متر آن طرف تر کنار آب ظاهر شد. این کار در یک لحظه رخ داد و بعد دوباره ناپدید شد و در یک میلیونیم ثانیه کنار جاناتان قرار گرفت. گفت: تقریبا یک جور تفریح است.
جاناتان مبهوت مانده بود. فراموش کرد درباره بهشت بپرسید:
چطور این کار را می کنی؟ چه حسی داری؟ تا چه مسافتی می توانی بروی؟
مرغ فرزانه گفت: می توانی به هر مکانی و زمانی که اراده کنی بروی. من به هر جا و هر زمانی که بتوانم به آن بیندیشم، رفته ام.
به سوی دریا نگریست و ادامه داد:
عجیب است، مرغانی که کمال را به خاطر سفر حقیر می شمارند، به کندی نیز به جایی نمی رسند. اما آنانی که سفر را به خاطر کمال کنار می گذارند، یکباره به همه جا می رسند. به خاطر داشته باش جاناتان، بهشت مکان یا زمان نیست، زیرا مکان و زمان بسیار بی معنی است. بهشت...
جاناتان مرغ دریایی که برای کشف ناشناخته دیگری به هیجان آمده بود، پرسید:
می توانی به من هم یاد بدهی این طور پرواز کنم؟
اگر دوست داشته باشی البته.
می خواهم یاد بگیرم، کی می توانیم شروع کنیم؟
اگر بخواهی همین حالا.
جاناتان گفت: می خواهم این طور پرواز کردن را یاد بگیرم
درخششی عجیب در چشمانش بود، ادامه داد: به من بگو چه کنم!
چیانگ آرام سخن می گفت و با دقت تمام مرغ دریایی جوان را زیر نظر داشت.گفت: برای اینکه با سرعت اندیشه به هر کجا که می خواهی، پرواز کنی، باید با این آگاهی شروع کنی که همین حالا به آنجا رسیده ای!.
گزیده ای از کتاب جاناتان مرغ دریایی
????? ??? ??? ? ???? ???? ???? ?????
??? ?? ????? ? ??????? ?????
?? ??? ???? ?? ????? ?????
?? ???? ??? ?? ?? ????? ????? !
?????
??? ??? ? ???? ???? ???? ?????
??? ?? ????? ? ??????? ?????
?? ??? ???? ?? ????? ?????
?? ???? ??? ?? ?? ????? ????? !
بهشت زمان نیست مکان نیست رسیدن کمال است
من این بهشت دوست دارم که لبخندی بر لبی بنشانم
????? ?? ?? ???? ?????
????? ????? ????
????? ..???? ??? ???? ?? ?????? ? ??????
???? ???? ? ??????? ???
دیروز یادش بودم این جاناتان را
عجب حلال زاده اس
دیروز داشتم بهش فکر میکردم.
649718 بازدید
14 بازدید امروز
30 بازدید دیروز
808 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian