شب بخیر مهران جان ....داداش من تمام مطالبم رو ذخیره دارم ...و بعد اینکه همونطور که گفتم بارها واسه مدیر سایت پیام گذاشتم با شماره تماس و آدرس میلم.....اما بازم  تکرار کنم دیگه حوصله کل کل بابت این موضوع روهم ندارم.وقتی زنگ میزنم میگم واسه چی فلان مطلبو حذف کردی به پته پته میفته و هیچ دلیل قانع کننده ای نداره و مثل یه روبوت اونجا نشسته واسه ماهی فلان قدر تومن مکانیکال عمل میکه .عرصه هم که با منطق بهش تنگ میکنی یا قطع میکنه یا اشکش درمیاد چه فایده چونه زدن...ودر آخر با کمال میل آماده شنیدن هر گونه نظر یا یاانتقاد یا پیشنهادی هستم.....گرچه خیلی حال و هوایی نمونده...منتظریم مهران جان منتظریم ......شاید وقتی دیگر

کله گنده هاش با شما مردا خواستین برین سراغه این .......که می گن خانومه ؟؟؟؟؟؟؟؟ منم هستم

هر چی باشه باید مسائل شرعی اینا ......... رعایت شه زشته

داداش با غیرت کرمانیم آقا منصور گل حضور بچه های باوجودی مثل تو مایه دلگرمی و بهانه ای واسه موندنه..... فدای تو رفیق باهمت ..امیدوارم تجدید نظری بکنن تواین فقره.....که کمترین اتفاق بسته شدن تعداد زیادی پروفایل و رفتن به سایتی مشابه  هست بدیهیه  دوستان هم عقیده که از قضا اکثرا هم اکابری برای نوشتن داریم..موضوع ودستمایه خوبی تا مدتها برای نوشتن  خواهیم داشت ....از نقطه نظر تبلیغات گمانم هزینه اش به مراتب بیشتر از بالا بردن آستانه تحمل ممیزین این سایت باشه

دل مبند به دلبریییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

قربون حضور پرمهرت ایرج خان......یه جورایی  مثل زایمون یه بچه عقب مونده اس ....واسه اینکه دوستان این قدم نو رسیده ناقص الخلقه رو بفهمنش ....یه کوچولو از وضعیت جسمانی و مشخصات شناسنامه ای  و  روحانیش رو تو جوابیه دوست عزیزم مهران خان گذاشتم......اگه حوصله داشتی بخونش.

جدی؟ باشه

به داریوش عزیزم : اولن فکر من کهنسال که دیگه فسفری برام نمونده : سیگار نکش؟ قهوه را تلخ بخور؟ نمک نخور؟ چربی و کله پاچه جگر نخور؟ پس کوفت بخورم!؟ همه چی هم میخورم و گور بابای این دنیا مهم اینه که تا زنده ام بتونم دوست داشتنی ها را بکنم حالا 5 سال هم از عمرم کم بشه؟ که چه؟ و چه غلطی میخوام بکنم!؟ گفتم بدونی که این کرگدنت را نفهمیدم سواد زیاد و فسفر جوانی میخواد : خوب از گله جامانده و تنها شده روبروش هم که مرغزار مردابیه میان راه هم که باید دل نبنده و تنها راهشو تا مرغزار اباد و سرسبز ادامه بده با رهگذارها هم نباید قاطی بشه؟ فکر نمی کنی دق مرگ بشه؟ یه راهی براش باز کن؟ که بتونه ادامه مسیر بده ، حالا اگر دلخواه نیست!؟ که رفیق گذرون وقت و کوتاه شدن سفر که میشه - منکه اخرش نفهمیدم تو چی میگی و من چی گفتم؟ قربانت

دوست عزیز وفرهیخته  آقای مهران یزدانی......از لطف و توجه تو دوست گرامی متشکرم......راستش گاهی فکر میکنم   این محیط های مجازی  فقط اسمش مجازیه .....شاید تنها قسمتش اون نقابیه که واسه معرفیشون انتخاب میکنن.....چون به سرعت  شخصیتها....کارکترها.....نوع و.شیوه و محیط رشد وتربیت.... غصه ها ...غمها ....شادیها....حب و بغضها...حسادتها ...وووووووو خودشونو عیان میکنن... آدما همه دوست داشتنی هستن.... طرف نظر از چی و کی بودنشون..... چون ته وجود هر کدومشون یه آدم  کوچولو نشسته و همه تلاششو داره میکنه که خوب باشه.......اینه که میگم عملا هیچ تفاوتی با بیرون نداره. با محیط واقعی...... بیرون هم انواع این شخصیتها رو میبینی..... از اونی که رو موج نوین باصطلاح روشنفکری سواره و تحت این عنوان دهن مردمو سرویس میکنه تا اونی که توخیمه روبرو همین کار رو انجام میده از آدمایی که هرجا میرن روحیه شاد وبا نشاطشونو به جمع هدیه میدن تا اونایی که بقول این دوستمون تریپ غمگین برمیدارن و همیشه تو همین مود هستن تا سنگین جلوه کنن.....از جوونایی که با یه جامعه  شلوغ و هزار رنگ  روبرو شدن و دارن از جایی میان که بقدری پاستوریزه بزرگ شدن که مجال هیچ تجربه ای رو نداشتن و دچار سرگپیجه وتناقض میشن تا اونایی که واسه جوتربیتیه بسیار سنگین خانواده شون تو مسایل اعتقادی از اینطرف بوم دارن سقوط میکنن..تا اونایی که از شدت بی بندوباریهای گذشته از اونور بوم دارن میفتن.دختر و پسرهایی که هیچ وقت مجال تجربه ی دوستی و احساس شیرین این تجربه رو پیدا نکردن و اینجا گاهی سوهاذمه و باد سر دلشون رو با دلغشه های عشق اشتباه میگرن.....آدمای تنهایی که علیرغم داشتن خانواده اما کسی از جنس و سن خودشونو نداشتن و این احساس تنهایی چنان واسشون زجر آوره که سر هر  زید و حارثی رو واسه جلب توجه بیشتر حاضرن ببرن....ورشکسته ها و وامانده های عشقی که دیگه جای خودشون رو دارن ....از قضا امروز یه کوچولو واسه دل اونا رقصیدم با این پستم......برو بچه های واقعا دردکشیده و باسوادی که فقط به صرف بی کسی دارن وقتشونو اینجا به گه میکشن وگرنه اگر به  لیاقت سالاری بود اینطور آدمایی بقدری مشغول بودن که تو اینجور جاها ردی ازشون نبود.....از آدمایی که با باز کردن دهنشون و واق واق کردن نون زن و بچه شونو تامین میکنن و واسه گرم کردن بازار مکاره شون از تمام احادیث و روایات استفاده میکنن تا مراتب خاکساری و پاچه خاریه هر بیشتر رو به ثبت برسونن تا برو بچه های واقعا با ایمانی که ایمانشون رو به بهترین شکل ممکن به ارث بردن .... و واسه اولین باره که با منطق متوجه میشن که خدا الزاما تازی نیست و اصولا خدا هیچی نیست جز یک ماهیت  سرشار از عشق که تو هرچیزی جاری وساریه....مقاومت میکنن ...اما چون ذهن پرسشگر و جوان این زمونه ساپورتشون میکنه با یه گوشه ذهن درگیرهستن بین دم خروس و گاو مش حسن.و گاهی ولو کوتاه ولو اندک نسیم خردورزی و دوریه ذهن خسته ازتعصب تشیع سیاه صفوی به قول مرحوم شریعتی رو روی  فضای اندیشه احساس میکنن....اما زور تابوهای و اتوریته های قدیمی بیشتره و با طغیان همه رو پس میزنه وبه کنج همون تاریکخونه که به زعم خودش بهشت شداد رو واسش تضمین میکنه برمیگرده وووو اون جوونی که اشتباهی واسه یه سوتفاهم که دچارش شده از آدم یه آرسن لوپن میسازه پیش اینو اون....تا دوستان نازنینی که به زیبا ترین شکل ممکن جانمازی آب میکشن و چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنن.....چندتا از دوستان عزیزی که اعتماد سرشار از لطفشون شامل حالمه کلید خونشون رو دستم سپردن  و(سیاحت غربی )میکنم اونجا با مغازله ها و معاشقه ها و دریوزگی های این دوستان مومن والاتبار....نگران نباش دوست من من مدتهاست که یاد گرفتم چفت دهنم رو بسته نگه دارم.......ولش کن خسته شدم ...میدونی مهران جان... اینجا یه فرق عمده و اساسی دیگه هم داره و ....اینجا ارزش نداره واسش خیلی هزینه کنی ..مثل دنیای واقعی نیس که رگ گردنت از هفت جا بزنه بیرون.....وگرنه دایره دوستان دوران جنگ که امروز هرکدوم به آلاف و ا لوفی رسیدن  و گستره مانورشون نمیدونی تا کجا میره ووووووو از همه مهمتر مشکل گشای جهانی پول .... میتونه ترتیبی بده که تو کوتاه ترین زمان ممکن آدرس اون دوست عزیز شناسایی بشه و مورد مرحمت وگوشمالی قرار بگیره....این ساختار جامعه ماست متاسفانه .....اما نه همه آدما رو باید دوست داشت  هرکسی مصائب و عقب موندگیهاش کفایتش میکنه واسه ادب شدن تو طول زندگیش.....از اون طفلکی که اونجا نشسته و از حذف مطالب من ارتزاق میکنه تا صاحب سایت که نون دونیشه و از ترس که درش رو گل نگیرن از پاپ هم کاتولیک تر شده............مهران جون ببخش داداش که همینطور کتره ای نوشتم ....احساس کردم رو به روم نشستی دارم باهات درد دل میکنم......بخدا از هیچ کسی هم کینه ای به دل ندارم که کینه اول از همه وجود خودمو گند میزنه..............میگن میمون تهش که میسوزه بچه اش رو میذاره زیرش .....فوقش میبندی در این حجره از حوضخونه رو ...نمیمرگیم که......کاش میشد حرف زد ...کاش میشد فریاد زد ....کاش میشد نفهمید وحس نکرد و کاش میشد مرد.....میگن اینایی که میفتن تو سیرو سلوک به جایی میرسن که چیزهایی میبینن که دیگرون از دیدنش عاجزن ..و به همین مصداق میگن.... هرکه را اسرار حق آموختند ..مهر کردند و لبانش دوختند......حالا ما از اسرار حق و ملکوت باخبر نشدیم الحمدلله.....تو همین عوالم ناسوت دردهایی رو میبینی که واسه عمری طی طریق کفایت میکنه.....وای خسته شدم...چقدر نوشتم مثلا اومدم یه کوچولو جواب بدم شد این نمیدونم تو قسمت نظرها بذارمش ....یا نه خودش شد یه پست.....حالا یه جا میذارم ...اگه گربه نبره ...اما به خدای واحد اگر این مطلب رو برد یا اون کوچولو رو از نون خوردن ساقط میکنم یا بلایی میشم میفتم به جون این حوضخونه تمام وقت وووهزینه و هرچی دارم رومیذارم تا  تعطیلش کنم همینکه صدتا مجوز داشته باشه ....صدبار واسه اون مدیرش پیغام گذاشتم...شماره گذاشتم....ایمیل دادم ...یکبار نیومد بگه خرت به چند.....دوست دارم ایندفعه بهونه ای باشه تا این والامقام رو ملاقاتش کنم....بخدا مهران مطلب دیروز اصلا آه از نهادم بلند کرد که آخه واسه چی ؟؟؟ هیچ چی نداشت که به دمب کسی لگد کنه......این مطلب فصل الخطابه یا پاکش میکنن و یه سرگرمی جدید درست میکنن که بیفتم دنبالش یا نه آستانه شعور و فهم و احترام به اعضای سایت رو کمی بالا میبرن و مثل قبل در کنار هم روزگار میگذرونیم......فدای وجود همه دوستانی که ازشون یاد کردم اول و بیشتر از همه اونایی که مخالم هستن.....دوستتون دارم

با سلام خدمت داريوش خان

داريوش خان زيبا و تاثير گذار

خيلي زيبا با كلملت بازي مي كني

موفق و مويد باشي عزيز

??????????????!!!!!

hava chetore?

شکل زندانم ،

با حسرت یک گلدان

در اتاق ملاقات،

سبزینه ای که تو دوست داری،

اگر بیایی !

از فرزاد حسنی

داریوش می خوامت به مولا

داداش دوتا جک می گم قدیمی که دوباره بخندی حالت عوض شه داداشه گلم

آقا ماه به خورشید میگه این آدما عجب بی جنبه هستنا هر شب می یوفتن رو هم ما چیزی نمیگم ما سالی یه بار رو هم میفتیم همه با دوربین ما رو نگا می کنن

قزوینیه داشته واسه دوستش تعریف می کرده که بالام جان دیشب رفته بودیم عروسی جات خالی مختلط مختلط مرد و پسر قاطی

چیته آقا داریوش ؟؟L

دلمون گرفت از...

در زندگی زخم هایی هست که...

یه روزی یه جایی سر باز می کنه..متاسفانه

درود آقا داریوش.اومدم عرض ادب.وقت نکردم مطلبتونو بخونم.سر فرصت حتما بازم میام وبلاگتون تا زیر این برف یخ بزنم!