×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم
× im only responsible for what i say not for what you understand
×

آدرس وبلاگ من

cardinal.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/cardinal2

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????
× ?????? ???? ???? ?? ???? ????? ????? ??? ????

papillon

Hey bitch I am still alive     

دورنمای قصر باشکوه امپراطور از پنجره ی اتاق گردهمایی وزارت کشور دیده می شود. داخل اتاق، سرهنگ " بان " ، رییس دایره ی تحقیقات پلیس، در حال گزارش دادن به شورای عالی امنیت کشور است. مقاماتی چون نخست وزیر، رییس کل پلیس، رییس ارتش،رییس گارد مخفی و دو نفر از نمایندگان عضو کمسیون امنیت پارلمان، دور میز بیضی شکل بزرگ نشسته اند و به صحبت های این سرهنگ کوچک اندام گوش میدهند. سرهنگ" بان "، بالای اتاق کنار تخته سفید ایستاده است.هر از گاهی، انگار که عادت همیشگی باشد، دستی به ریش پُرپُشتش میکشد و گاهی هم در مسیری نیم دایره ای، جلو تخته ی سفید قدم میزند. ژنرال "الف" ، رییس کل ارتش ، بعد از پک عمیقی به پیپش می پرسد:

_اصلا آقا بگویید جریان این ساختمان هدایت... چه بود اسمش؟... هدایتِ اندیشه های بیمار چیست؟

سرهنگ "بان" نیم نگاهی معنی دار به "پال" ، رییس گارد مخفی می کند و پاسخ می دهد:

_البته جناب "پال" گویا در جریان جزییات این ساختمان قرار دارند اما برای آگاهی شما آقایان توضیح مختصری می دهم. سازمان هدایت اندیشه های بیمار در حقیقت یک سازمان مجازات گر است.سازمانی که زیر نظر گارد مخفی و شخص جناب "پال" فعالیت می کند و وظیفه دارد افراد بیمار اندیش را شناسایی و دستگیر و محاکمه کند. فرد بیمار اندیش هم هر فردی است که اندیشه های مغایر با اصول و آرمان های حکومت و امپراطور داشته باشد...

دکتر "پال" عینک قطورش را از چشم برمی دارد و می گوید:

_گمان نمی کنم این اطلاعات برای آقایان تازگی داشته باشد. توضیح بدهید که ماجرای آن ساختمان چیست.

سرهنگ "بان" که گویا زیاد از این پریدن میان نطقش راضی نیست ادامه می دهد:

_عرض می کنم خدمتتان، معمولا در هر محاکمه ای سخت ترین مجازات، مجازاتِ مرگ است. اما در این سازمان مجازاتی سنگین تر از مرگ هم تعریف شده است! ساختمان مذکور هم محل اجرای این مجازات است.

سرهنگ نگاهش را بین نگاهِ پرسشگرِ حاضرین می گرداند و ادامه می دهد:

_مجازاتی به نام "مرگ غیر مغزی" ! چیزی درست بر خلاف مرگ مغزی.در واقع پزشکان سازمان، ارتباط تمامی حواس پنجگانه و اندام های حسی حرکتی را با مغز قطع می کنند و تنها با استفاده از یک سری سِرم های ویژه انرژی مورد نیاز مغز را تامین می کنند. با این کار فرد تبدیل می شود به یک مغزِ مجرد. نه می بیند ، نه می شنود، نه بو و مزه ای حس می کند،نه چیزی می خورد و نه حتا حرکتی می کند. تمام مدت ناچار است تنها در ذهن و یاد خود سیر کند. یک زندگی نباتی درون مغزی، آن هم بصورت مادام العمر! کسانی هستند که بیش از بیست سال است در حالت مرگ مغزی قرار دارند واقعا وحشتناک است آقا! و با حالت عصبی چندبار به ریشش دست می کشد. یکی از نمایندگان پارلمان که در تمام طول جلسه سیگار می کشید رو به دکتر "پال" رییس گارد مخفی می کند و می پرسد:

_به نظر نمی رسد این شیوه ی مجازات مورد تایید مجامع جهانی باشد!

نخست وزیر با حالتی تحکم آمیز پاسخ می دهد:

_آقایان ! ما اینجا هستیم تا درباره ی وقایع ساختمان هدایت بیشتر بدانیم. نه اینکه در باب اصول اخلاقی و حقوق بشر نظر بدهیم. جناب سرهنگ ! ادامه بدهید لطفا.

سرهنگ "بان" شَستی کوچکی را که در دست دارد فشار می دهد. تصویر چهره ای روی تخته ی سفید نقش می بندد. تصویر مردی میانسال را نشان می دهد با موهای جوگندمی و ته ریش چند روزه .سرهنگ بدون آن که نگاهش را از تصویر بردارد ادامه میدهد:

_این چهره ی آقای "فدال" است. همان روزنامه نگار مشهور سال های گذشته. ایشان 15 سال پیش به جرم توهین به امپراطور دستگیر و به مرگ غیر مغزی محکوم می شود.از همان سال تا همین 4 روز پیش در اتاق شماره 0052 ساختمان هدایت در حالت مرگ غیر مغزی قرار داشت. چهار روز پیش وقتی مسئول کشیک در اتاق را باز می کند با جمجمه ی شکافته شده و خالی از مغز این فرد مواجه می شود.

دیگر نماینده ی پارلمان با صدایی زمزمه مانند می پرسد:

_یعنی می خواهید بگویید مغزش را دزدیده اند؟

سرهنگ پاسخ می دهد:

_خیر! فرضیه ی سرقت منتفی است. سیستم های امنیتی پیشرفته ی این ساختمان به هیچ جنبنده ای اجازه ی دستبرد نمی دهد. ضمن اینکه نگهبانان محوطه ی اطراف ساختمان، موجود عجیبی را دیده بودند که شبِ قبل از آن از لای نرده های پنجره ی این اتاق خارج شده و از روی دیوار به بام ساختمان رفته است.موجودی کروی شکل تقریبا به اندازه ی یک خرگوش با دست و پاهایی بلند در اطراف بدنش! هرچه ساختمان بام را می گردند اثری از موجود پیدا نمی کنند.در نتیجه به تصور اینکه دچار توهم شده اند موضوع را گزارش نمی دهند. موجودی که نگهبانان تشریح کرده اند درست شبیه یک مغز است با چند دست و پا!

ژنرال"الف" با پوزخند می پرسد:

_لابد می خواهید بگویید مغز آن یارو دست و پا درآورده و پوسته ی جمجمه را شکافته و حالا هم جیک جیک کنان دنبال مادرش می گردد. بله؟

سرهنگ همانطور که با لبخند خنده ی جمع را همراهی می کند پاسخ می دهد :

_دقیقا! چون از این موجود عکس هم گرفته اند!

سرهنگ در میان بهتِ جمع شستی را فشار می دهد و این بار تصویری نه چندان شفاف روی تخته ی سفید نقش می بندد. تصویر خیابانی خلوت را در شب نشان می دهد. گوشه ای از عکس که با دایره ای مشخص شده پَرهیبِ جانوری عنکبوت شکل دیده می شود. موجودی با تنه ای گرد و دوتکه و شش دست و پا در اطراف آن . جثه ی موجود تقریبا به اندازه ی یک گوسفند است ! همه ی حاظران جلسه نیم خیز شده اند و با دقت و متعجب به عکس خیره مانده اند. سرهنگ با اشاره به عکس می گوید:

_این عکس دو روز پیش توسط یکی از دوربین های شهر گرفته شده. همان طور که می بینید گویا این جانور از سرعت رشد بالایی هم برخوردار است. در مدت دو روز تقریبا سه برابر شده است!

نخست وزیر که حالا دیگر آثار نگرانی در چهره اش مشهود است رو به رییس پلیس می پرسد:

_پلیس تا به حال چه تمهیداتی برای مقابله با این موضوع به کار برده؟

رییس پلیس پاسخ می دهد:

_در مرحله ی اول تدابیر امنیتی خود ساختمان هدایت چند برابر شده است. چرا که بهتر است اول از تکرار این موضوع جلوگیری شود. بعد هم خوب طبیعی است که تمامی نیروهای گشت و تجسس ما در حالت آماده باش کامل قرار دارند تا در صورت مشاهده ی این موجود برای دستگیری یا نابودی اش اقدام کنند.

ژنرال "الف" از سرهنگ می پرسد:

_آیا تا به حال این موجود خطری هم برای کسی ایجاد کرده است؟

سرهنگ شستی را فشار می دهد و می گوید:

_به طور مستقیم موردی گزارش نشده . اما در این چند روز حوادثی رخ داده که نمی تواند بی ربط با این موضوع باشد. و از روی لیستی که روی تخته سفید نمایان شده می خواند:

1-کشف چندین جسد با جمجمه های شکافته شده و بدون مغز.

2-مرگ مشکوک "پوزال"، شکنجه گر بخش سیاسی زندان.

3-آتش سوزی ستاد حفظ اسناد گارد مخفی.

4-فرار 5 تن از روزنامه نگاران با سابقه از بازداشتگاه پلیس.

5-انفجار مرکز مهمات ارتش در شمالی ترین نقطه ی شهر.

و جالب اینجاست که در همه گی این موارد نشانه و یا رد پایی از این موجود فراری بدست آمده است !

سکوت اتاق را فرا می گیرد. سرهنگ سیگاری روشن می کند و روی یکی از صندلی ها می نشیند.

نخست وزیر صدایش را صاف می کند و می گوید:

خوب آقایان! همانطور که دیدید با یک بحران امنیتی خاص مواجه ایم. باید برای شفاف تر شدن جریان، تحقیقات بیشتری انجام شود، اما نمی شود تا روشن شدن موضوع از کنار این وقایع بی تفاوت گذشت. در درجه ی اول به هیچ عنوان نباید جناب امپراطور از این جریانات مطلع شوند. در زمان مناسب خودم موضوع را به ایشان اطلاع می دهم. دوم ، به هیچ عنوان نباید این موضوع به جنجالی مطبوعاتی بدل شود و یا بین مردم عادی پخش شود. سوم، من شخصا با هماهنگی قاضی عالی کشور و رییس محترم گارد مخفی تلاش می کنم زندانیان مرگ مغزی  شده با یک درجه تخفیف به مرگ آنی محکوم شوند و ساختمان هدایت هم موقتا تعطیل شود. از ژنرال "الف" هم می خواهم که زمینه های همکاری بیشتر ارتش و پلیس را فراهم کنند تا در کوتاه ترین زمان ممکن این موجود را پیدا کرده و تحقیقات کامل روی این جریان انجام شود. با آرزوی عمر جاویدان برای امپراطور جلسه را مختومه اعلام می کنم.

حاظران پس از ادای احترام کلامی به امپراطور پشت سر نخست وزیر اتاق را ترک می کنند. با تاریک شدن هوا، کم کم دورنمای قصر امپراطوری در تاریکی فرو می رود. گویا هنوز چراغ های قصر را روشن نکرده اند.

pzDEB

 

 

شنبه 5 دی 1394 - 10:42:40 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://cardinal.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 17 بهمن 1394   12:41:15 PM

خانم یلدا ...

http://2darajahzireshab.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 13 بهمن 1394   2:38:21 PM

بادرود مثل همیشه زیبا نوشتین سپاس

http://cardinal.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 28 دی 1394   11:17:59 PM

خاطرات دل را

   بغض میکند در کنج گلو

    چکه چکه ...

از چشم هایش میچکد

چشم ها را می بندم

    زیر باران میروم

         ای جان

                ...بوی خدا می آید

http://tinajoon.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 24 دی 1394   1:00:38 PM

 

آخرین مطالب


جان من است او


big bang


فانتزی بُعد یازدهم


its a mans


it takes



infinity


اولین قانون جهان


soridan


fantasy


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

658689 بازدید

155 بازدید امروز

449 بازدید دیروز

4656 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements