روزگاری حال و هوای این سایت به گونه ای بود که با برخی از آن جمع سفر کرده نسبت به وقایع پیرامون واکنشی بلافاصله و به روز داشتیم .حال با هر مضمون و هر محتوا!
طبیعی بود که عده ای همراه می شدند و برخی سازمخالف کوک میکردند که صدالبته حق محفوظشان بود.عده ای هم بسانِ خواجه های قَجرکه نه خود عرضه ی مغازله و عشقبازی با لُعبتکانِ حرمسرا را داشتند و نه چشمِ دیدنِ دیگر مردی را داشتند که دزدانه جسارت کرده و سر از حَرمِ شاهی درآورده ، نه خود صفحه و دیدگاه مستقلی داشتند و نه نظرات دیگر را برمی تافتند!!! (هنوز هم هستند) در مورد این صفحه آنگونه که ساکنین قدیم این درب خانه مستحضرند بواسطه "تند نویسی" این حقیر و کوچک اندیشی و حقارتِ دیدِ برخی منجر به فیلتر شدن وبلاگ اولم شد و این صفحه باززایشی دوباره به همان نام بود و قلمِ این نگارنده شد بسان "شیِرِ بی یال و دُم واِشکم"! خود را اخته کرد تا مثلا چند صباحی دوام و قوام داشته باشد و اصطلاحا ناچار به خودسانسوری و خفقان گرفتن شد.
جالب اینکه آن زمان پدیده ای بنام پلیس سایت وجود داشت که راه و بی راه ،خوانده و نخوانده، دانسته و ندانسته، تیغِ حذفش گلوی دست نوشته های این میرزابنویس را نوازش کرده و مکرر این جام شوکران را به حلقمان سرازیر میکرد به گونه ای که گردانندگان سایت را مسلمان تر از خدا و یا کاتولیک تر از پاپ می یافتم!
تا اینکه چرخ روزگارآنچنان چرخید که تمام صفحاتِ سایت انباشته شد از تبلیغ و ترویج نازک بدنانِ روس و چین و ماچین برای اشتهای سیری ناپذیرِ اَبرمردان آماده به یراق و بانوانِ جتنلمن پسند و همچنین مَمر درآمدی برای گردانندگانِ تیغ به دستِ سایت ! از قضا خیاط به درون کوزه افتاد و بار دیگربا صفحه ی منحوسِ پیوندها روبرو شدیم!
این همه را گفتم تا برسم به اینکه حالا که چترفیلتربر تمام سایت گسترده شده چه باک که گوشه ای از حرف دل باز کنم .چه باک ، که نیست بالاتراز سیاهی رنگ!
اغلب دوستان سریال دایی جان ناپلئون را دیده یا کتابش را خوانده اند. مختصر اینکه دایی جان هر رخدادی را به سیاست های بریتانیا و ایادی آنها در ایران نسبت میداد از وقایع جنگ گرفته تا اراجیفِ خاله زنکانه ی محل! تا جایی که بعدها و تا هنوزهر نوع اظهارنظر در رابطه با آنگل ساکسون ها را سندرم دایی جان یا توهم توطئه تلقی میکنند. حالا فارغ ازقضاوت اینگونه اندیشان مطلبی مطرح میشود که برای جا افتادنش از حکایتی نغز وام گرفته می شود.حکایتی که صدالبته به گوش برخی آشناست.
نقل است که سیاست پیشه ای روس و سیاست بازی انگلیسی در رستوران مشغول به خوردن بودند که دولت مرد روس فیلش هوای هندوستان کرده و گفت: میتوانی این سُس خردل را به خورد گربه ات بدهی ؟ سیاست پیشه ی انگلیسی گفت: تو چطور؟ می توانی؟ مرد روس گربه را گرفت و با زور میخواست قاشقِ سس را به دهان گربه فرو کند که گربه بنا به اصل غریزه و صیانت از جان با ناخن مرد روس را زخمی نموده و از مهلکه گریخت.
مرد انگلیسی در میان قهقهه های تمسخرآمیز گربه را بغل گرفت و بنای نوازشش را گذاشت کمی که حیوان آرام شد قاشقی را از سس پر کرده گربه را سروته کرد و محتویات قاشق را به ماتحت گربه ریخت و رهایش کرد. گربه که از تندی سسِ خردل به ستوه آمده بود پس ازمدتی ورجه وورجه به زمین نشست و با زبانش بنای لیسیدنِ ماتحتش را گذاشت!
سیّاس انگلیسی پیروزمندانه بادی به غبغب انداخت و گفت: هم ماتحتش را سوزاندم هم سس را با میل خودش به خوردش دادم!
ـــــــــــــــــــــــــــ
حکایت تمام شد.
نتیجه اخلاقی: کمپینِ تحریمِ خودرو و اجناس داخلی بواسطه گرانی نامتعارف و کیفیت مزخرفش در اندک زمانی با سیاست سسِ خردل به فاکِ فنا سپرده شده و ایرانیانِ غیرتمند همان خودروهای دپو شده در انبارهای خودروسازانِ بی مروت را ظرف مدت چند روز به بهره ای گزاف میخرند و خوش خوشان بهای یک و نیم برابری برایش میپردازند!
باور کنید جادو میکند این قاشقِ سسِ خردل! ردپایش را درهمه ی امور دنبال کنید تا ملتفت شوید از این گربه ی بی جان هیچ آبی گرم نمیشود.
این نکته آخرقابل توجه آندسته از دوستانِ پان ایرانیسمِ دوآتشه که به پیروی از مُشتی خارج نشینِ پیزوری که با کانال های نیناش ناناش و قِروقَنبیل ندای ای ایران ای مرز پر گهر سر میدهند و...! ه
دنیا تاوان فریب بود آدم
سیب بهانه بود
خدا از ادم خسته بود
او را منع به حلال کرد
شیطان بهانه یافت ادم هبو ط کرد
آری اعتماد....اعتماد...اعتمادددد..فریب
ضمن سلام و ادب خدمت مدیر محترم وبلاگ
مثل همیشه قلمتون ستودنیست قربان
بترس از کسی که مختصات تو را میداند
هندسه روحت را میشناسد،
و میانبرهای دلت را بلد است،
او بهتر از هر کسی میتواند
معادلات زندگیت را غلط حل کند؛
از ارتفاع دلت بالا برود،
و قاعده حیاطت را بهم بریزد،
دلت را بازیچه کند
و با یک لبخند ملیح بگوید
متأسفم
او بلد است
کدام آجر شکسته را بیرون بکشد
تا دیوارت یکسره فرو بریزد
ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺷﺒﯿﻪ ﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ؛
ﻋﻄﺮﻫﺎ ﻭ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ
ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺑﺎ ﺑﻮﯾﯽ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ؛
ﮔﺮﻡ
ﺳﺮد
ﺷﯿﺮﯾﻦ
ﺗﻠﺦ
ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﻋﻄﺮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓﺎﺻﻠﻪﺍﯼ ﻧﺴﺒﺘﺎً ﺩﻭﺭ ﮐﻪ
ﺑﺰﻧﯽ ﺑﻮﯾﺶ ﻣﺎﻧﺪﮔﺎﺭﺗﺮ ﺍﺳﺖ
ﺭﺍﺳﺖ ﮔﻔﺘﻪﺍﻧﺪ
ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﯼ ﻣﺎﻧﺪﻧﯽﺗﺮﻧﺪ
658311 بازدید
226 بازدید امروز
2058 بازدید دیروز
4745 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian