خاطرات دیوانه ای که از قفس پرید

شوکت السلطنه میگفت: بعد الافطار یوم بیست و شش ام رمضان مفتش الدوله خدمت بابا شاه رسید جهت دستبوسی و ابراز چاکری
علی الظاهر شوکت السلطنه ورای یکی از پنج دریها فال گوش ایستاده و استراق مسموعات میکرد
مفتش الدوله عرض کرده بود خدمت همایونی که ماموران دایره خفیه نویسی ، شخصی از هم قماشان خود را به جهت درز کردن محفوظات نظمیه و دایره خَفیه و خوفیّه و به دستور فلّاح السلطنه به بیابانهای اطراف برده و به قتل رساندند....مادرمرده ، مامورِ مقتول ، گویا در شب عید فطر مراسم نکاحش بوده و التجاء و التماس نموده که شما را به جُبّه همایونی ...شما را به امام هشتم از کشتنم بگذرید و من عریضه ی دعوت شما و جناب فلّاح السلطنه به مراسم عروسیم را هم به روی دیده مرقوم کرده ام و فی الحال نزد خانم والده به امانت گذاشته ام تا به وقتش تقدیم قدوم سروران نمایم  مِن باب حضورتان...، اما شِکوه و فغانش موثر نیفتاده و با ضربات گزلک کارش را ساخته و عروسش را به عزایش نشانده اند.
از قرار معلوم متعاقب آن چند فقره قتلی که در صحن شاه عبدالعزیم واقع شده بود و دوسیه اش به انجام و سرانجام نرسیده بود از سوی عدلیه ونظمیه چی ها و مُنهیان امیر وماموران خفیه نویس و الی النهایه مقصر اعلام نمودنِ بخت برگشته ای و هلاک نمودنش به دواءالنظافة در محبس ،این مادر به عزانشسته با تجسس و سماجت به این فهم رسیده بود که جنابان خفیه نویس نعل وارونه زده و قتال این بندگان خدا که اَعَم شان از اصحاب جریده و قلم بوده اند زیر سر خودشان و به امریه مستقیم ذات اقدس ملوکانه بوده و فی الحال مفتش الدوله برای تسلیم راپورت به خدمت بابا شاه رسیده..
قبله عالم جویا شده بود از عاقبت مامور خاطی ومدهورالدَم و مفتش الدوله عرض کرد که تصدقتان ، سوار درشکه ای نمودیم جنازه اش را و به یکی از دره های اطراف سرنگون نمودیم. خیالتان راحت جانم فدایتان ، فدوی در فقره انفجار خانه اصغر میرزا نیابت اسبق نظمیه که به همراه اهل بیتش هلاک شدند هیچ ردی بجا نذاشتم و گناه همانطور که قبله عالم امر فرمودند به گردن تجدد خواهان و مبتدعین و ملتذمین افکار ظاله میرزا سعید سیرجانی که در محبس قلعه جان داد، افتاد که فتوای آن هم جناب آشیخ محمدخان همدانی دامت عنایاته ابلاغ نمودند تا اسباب غفران و رحمت قبله عالم و چاکران درگاه باشد از بابتش و معصیتی مرتکب نشده باشیم به درگاه سبحان . گزارش بلدیه هم دلالت بر انفجار گاز بوده در اثر مداهنه لوله کشهای دایره گاز رسانی و اِهمال صاحب خانه.
شوکت السلطنه میگفت : از کجا که قتل ببری خان گربه محبوبِ عزیزالسلطان هم زیرِ سر همین ماموران خفیه نبوده به فرمان اعلیحضرت همایونی به سبب علاقه و ارادت بیش از تصور ملیجک به ببری خان؟؟؟
یحتمل قبله عالم به علقه ی فی مابین عزیزالسلطان و ببری خان که مادینه هم بوده رَشک نموده و فرمان عدمش را صادر نموده و گناه را به گردن ضعیفه های اندرونی انداخته به جهت حسادتِ جماعت نسوان.
مفتش الدوله مردی سست است در قبال غمزه های نسوان ، در فقره مکاشفات جهت قتل ببری خان که به دارالنساء آمده بود افسارش را بدست گرفتیم ....بعد از خاتمه ماهِ روزه انشاالله و قبولی طاعات احضارش میکنیم تا انبانش را بتکانیم از مسموعات و عینیات مخفی از دیدمان....تا خدا چه خاهد

                   .