اینکه روی بخار شیشه حمام دنبال کنم مسیر عبور و مرورت را هجای دیوانه وار هر باره ام شده. که تو کیستی؟؟؟ چند نفری....کدامش منم؟...کجایش منم؟ کجایش تویی؟ و طبق معمول همان گُه گیجه قدیمی حوله برسرم میاندازد و میگوید....پیدایش نمیکنی و باز میتمرگی و بیرونشان میکشی و بازجویی را از سر میگیری.....حکم را صادر میکنی و....همیشه همین طور است .خودت را به جوخه میسپاری....تا صبح هزاران بار اعدامم میکنی و باز........؛ انگار هماغوشی سایه ات با تاریکی اتاقم تمام شده ....همین وقت هاست که در سپیده سحر غیبت میزند. گُم میشوی ، تاریکی اتاق هم خسته از مغازله هر شبه به خوابی ناز فرو رفته.....سوسک هم پیدایش نیست...حتما یکی را به جوخه سپرده،شاید هم خودش را. اما به مِرقوس قسم من نکشتمش...من اصلا از جایم تکان نخوردم.شاید هم شب کاریَش تمام شده و به خانه برگشته پیش زن و بچه اش برای خواب. خروسخوان چندم است؟ نشمردم. تا صدای ونگ ونگ آرمان یکی دوساعت بیشتر نمانده . اگر اجازه بدهی کپه مرگمان را بگذاریم...همش تو مقصری... همیشه همین طور است ..خودت را به جوخه میسپاری تا خلاص شوند از دست تقصیرهای گاه و بیگاهت....بتمرگ صبح شد.
دِ فدات شم اون که میشه توضیح واضحات...من که نوشتم و گذاشتم
حالا عزیزان به چالش بکشن....البت یاد میگیرم برای فقرات بعدی
نوش جانت فسنجون
سلام پوریا جان.....البته الان ظهر بخیر
ممکنه دادا.....اما ما این یه دونه حکایتش یادمون اومد
منتظرم تکمیلش کنی...
عزیزی
651291 بازدید
88 بازدید امروز
353 بازدید دیروز
1163 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian