.
در ساحل سولنزارا
یکدیگر را دیدیم
یک ماهیگیر با گیتارش
در آن شب تابستانی می خواند
این آواز شیرین را.
در ساحل سولنزارا
هر بعدازظهر می رقصیدیم
و روزی که تو آنجا را ترک کردی
فهمیدم که دوستت دارم
و بیش از آن نتوانستم ترکت کنم
هنگامی که آن نغمه را شنیدم
که به من شادی بسیار می داد
فهمیدم که آن شب
عشق ما آغاز شد و جان گرفت
در قلب سولنزارا......
دروود داریوش
بسي گفتند: دل از عشق برگيـــــر كه نيرنگ است وافسون است وجادواست
ولي ما دل به او بستيم و ديديم كه اين زهر است امّا نوش دارو است
فريدون مشيري
658636 بازدید
102 بازدید امروز
449 بازدید دیروز
4603 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian