با دندانهایی چون موش
باران خرد خرد سنگ را میجود.
جلوه ی درختان در میان شهر
چونان پیامبران است.
شاید هق هق گریستن
عفریتههای هولناک تاریکی است،
شاید خندهی خاموششدهی گلهای آن دوردست،
در باغ است،
که میکوشد سل را درمان کند
با خشخش خود.
شاید زمزمه ی تقدس
خشکسالی
در زیر هر پوششی است.
زمانی نا گفتنی
هنگامی که صدای بلندگوها پرحرفی میکند
و شعرها
ساخته از کلمات نیستند
بلکه از قطره ها
سری به وبلاگم بزن
مرسی
نردبان یخی !.......
گفتند ؛
این نردبان ــ
زین جاست تا خدا .
اینک ،گاه صعود توست .
یک ــ یک ، رفتیم ـــ
تا به سیاهی فرو شدیم.
یعنی خدا ،
آنسوی دشت سیاهی بود؟!.
خورشید ،
نور بی دریغش را ــ
فقط به زمین می داد.
آن جا نوری نبود .
و بازگشت ،
تا دشت سبز ــ
تا لاله های سرخ هم ــ
ممکن نبود .
آن نردبان یخی ،
در نور آفتاب ــ
آب گشته بود.
بازگشتمان سقوط بودو هلاکت.....
من سکوت را ترجیح می دهم
حتی کف هم نمی زنم
حیف این دقایق پر محتوا که بر انتهای این جملات زیبا پایان می گیرند نیست؟
فقط گوش می سپارم ....
باسپاس فراوان از لطف و عنایت دوستان .......گاها ذهن برای بیان دلخواسته ها....دردها... ناملایمات....آمال.... و آنچه که در حیطه زمان و مکان میگنجد از نشخوارر واژه های روزمره و تکرار شان بیتاب شده و دنبال فراخنایی به جستجو میرود و در این کاووش از هر ابزاری که حسش را اقناع کند بهره میگیرد.....این ابزار بدیهیست که از آنچه در قالب ادراک میگنجد استمدادمی طلبد....گاه اجزائ طبیعت ....گاه طبیعت بی جان ....و گاه وارد عرصه خیال و آنچه در عالم واقعیت نیست میشود .....واژه در ورای خود حسی را یدک میکشد که فریاد یا نجوای خالقش میباشد.....چیدمان تک تک کلمات صنایع گوناگون ادبیست که پر واضح است که شق القمری را حادث نمیشود.....اما نوع بکار گیری و استفاده از اشکال واژه به سلیقه سراینده برمیگردد.....یک متن اعم از نظم یا نثر چنانچه در قالب ایهام کتابت شود این عرصه را در پیش روی خواننده باز میگذارد که بر اساس یافته اش از این میان تصیری بیافریند و یا حتی به احساس نویسنده نزدک شود و با او همذات پنداری نماید و یا نه دچار پارادکس و تضاد شده و این حس را برنتابد......آنچه بصورت کاملا اجمالی میتوانم راجع به این چرک نوشته بگویم در حد انتقال خط سیر اصلی حس ورای واژه هاست نه تفسیر و ترجمه واژه به واژه واین مهم رابه عهده خواننده میگذارم . ......انسان در وادی کلام و ارتباطات و حتی در خلوت پرهیاهوی درون گاهی به نقطه ای میرسد که تمام قیل و قالهای درون و بیرون را تلاشی عبث و مذبوحانه مییابد و در نهایت تسلیم سکوت میشود و این شیرینی را بجان مزه مزه میکند که هرآنچه گفتنیست در سکوت مستور است.......هر کلامی و هر نوایی باهر رنگ و لعابی و به هر منظوری نهایتا خود را در یک حوضه منفرد محبوس میکند اما سکوت اشرافی پر صلابت بر عرصه واژگان و پیام ورای واژگان است......با امید بهروزی برای دوستان فرهیخته
............زندگی به راستی هرگز از آن ما نیست
همیشه از آن دیگران است
زندگی آن هیچ کس نیست
ما همه خود زندگی ایم
نان خورشید برای دیگران
دیگرانی که ماییم
وقتی من هستم که دیگری باشم
کرده هایم بیشتر آن من است
آنگاه که آن دیگران است
برای اینکه من باشم
باید دیگری باشم خویشتن را ترک می گویم
و خود را
در دیگران می جویم
دیگرانی که نیستند
چون من نباشم
دیگران کل هستی را به من باز می دهند
من نیستم
منی در کار نیست
ما همیشه ماییم................
از اکتاویو پاز
عالی بود آقا داریوش
كمي شكيبا باش.
و تا آن زمان�
خود را باور بدار.
همواره هوشيار،
بكوش تا دورنماي هر چيز را در نظر آوري.
مهمترين ها را به ياد بسپار.
فراموش مكن كه ديگري نگران توست.
در جستجوي بهتر باش.
بياموز درسهاي آموختني را.
با تكيه بر توانايي ، لبخند ، خرد و خوشبيني،
به سوي گنجينه هاي درون راه بگشا.
اينهاست�
پاره هاي يگانه وجودت.
آري روزگار بهتري از راه ميرسد
-------------------
داریوش جان ممنون که ازایهام کمک میگیری.اماخواننده را راهنمایی کن.
661568 بازدید
92 بازدید امروز
284 بازدید دیروز
3483 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian