آخه یکی نبود به نیوتن بگه این همه نشستی به مخت فشار آوردی که بگی F = ma و بگی جِرم نسبت عکس داره با شتاب و جاذبه زمین کشف کنی، یا تو انیشتین، نشستی این همه فکر کردی که بگی جِرم تبدیل به انرژی می شه و زمان بُعد چهارم مختصاته، نمی شد یه کدومتون بشینه یه رابطه ریاضی فرمولبندی شده کشف کنه واسه اینکه : هر کی رو نمی خوای دست از سرت بر نمی داره و هر کی رو می خوای محل سگ هم بهت نمی ذاره!
باور کنید 1/3 میلیارد سال پیش هم پروکاریوت ها و یوکاریوت ها* از این قانون اطلاع داشتن! پس چرا 1/3 میلیارد ساله هیچ دانشمندی یه فکری واسه ثبت این قانون مهم طبیعت نمی کنه؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* نخستين جاندارانی که چند ميليون سال پيش روی زمين پديد آمدند
مهسا جان یکی بود دیگری هم بود . نبودن گونه ای دیگر بود و بودن گونه ای دیگر از مرگ . اما مرگ،یعنی همان که پیش تر ها گفته ام: نبودن در دل کسی...
"دیگری ام" اسیر منی شده که قرص می خورد ومی خوابد و هی هر ده دقیقه به پنج دقیقه، خاکستر سیگار های تا ته نکشیده اش را با گفتن یک " شت" از روی رکابی اش به کف اتاق می تکاند.
دیگری ام، راه می رود و پشت سر هم تکرار می کند:شوبروگم شو برو گم شو برو گم شوبروگم....
دیگری ام ، چهل و چند سالگی ام به ت..خ...م...ش نیست دموکرات است و گاهی " من " را فتیله پیچ می کند،: به حمام اش می برد عین یک مادر لباسی شیک تن اش می کند،عین یک معشوق، یقه ی تاخورده اش را درست می کند وعین یک دوست همراهش به خیابان می رود ومجبورش می کند که به همه لبخند بزند وبرای دخترک پسرکان سه چار ساله شکلک در بیاورد .
" من" اما به هرحال قوی تر است.هر چه باشد،چند تا پیراهن بیشتر از او پاره اش کرده اند.پیر است وحرمت چهل و چند سالگی و علم وفضل اش را از اطرافش می طلبد به خصوص از " دیگری".
"من" همیشه تنهاست."دیگری" هم تنهاست اما قاعده ی زندگی همیشه همین بوده: دورباش عزیز باش.
برای همین است که جهنم، رونوشتی برابراصل از پنجره ای خاک گرفته است که: من" می بنددش ودیگری از ترس یا به خاطر احترام، بازش نمی کند...
مریم جان صواب هزاروصد حَجّ عمره از برایم نوشتند دو مَلکِ مقرّب من باب خنده ای بر لب همنوعی آوردن .
خدایم بیامرزاد
خیلی خندیدم از این پست
مرسی داریوش جان
ساده استفقط کافیه عکس خواسته ها عمل کرد
.
.
.
که البته این باید قانونش کشف بشه که چطور می شه یه آدم خلاف دلش عمل کنه و باز زنده بمونه؟
موضوعی تکراری و بارها گفته شده وجود دارد که علیرغم میل باطنی ناچار به دوباره ودر واقع چند باره گویی آن شدم . این یاداشت در واقع جوابیه ای به پیام اخیر یکی از دوستان حاظر در جمع سایت است و علی القاعده میبایست به ایشان جواب میدام یا نمیدادم اما از آنجا که ممکن است باز هم این سوء تفاهم برای دیگرانی پدید آید لاجرم در این جا مطرحش میکنم.
بارها و بارها این نکته را یادآور شدم که آنچه در این صفحه منعکس میشود زبان حال نگارنده نبوده و فقط بازی با واژه هاست و سیاه مشقی از سر تفنن . واِلا این حقیر دور صباحی است که آردم را اَلک کرده ام و الکم را هم دارِ دیوار!!! و اصلا شاید بر اساس آنچه که در یادداشتی در صفحه قبل به دوست عزیزم مریم نوشتم ،روی صفحه آمدنِ این مطالب بواسطه ی تجربیاتِ گذشته است و اکنون فقط گنجاندن آن خاطره ها در قالب متن و کلمات است و بس و ممکن نیست آن زمان که درگیر این مفهوم هستی برای دیگری توضیحش بدهی . از سویی دیگر بسیار دور از واقع است که در این فضا و فضاهای مشابه آدمی درگیر چنین تجربه ای گردد و آنقدر وا دهد که امیال و مکنونات قلبی اش را در جمع بالا بیاورد!!! پس برای چندمین بار : مطالب این صفحه نه مخاطبی خاص دارد و نه گفتگویی عاشقانه است با فردی حاظر و واقعی و صرفا یک منولوگ سرگرم کننده است و لاغیر. تا اینجای مطلب به خیالم کفایت میکند برای آندسته از آقایان که دنبال دافِ خیالی میگردند و خود را جرواجر کرده و مهمل میبافند و همینطور آن گروه از بانوان که نرد رقابت میبازند با حریف و رقیبِ موهوم و زبان به بدگویی از زید و حارث میگشایند.
امیدوارم این آخرین بار باشد که مجبور به توضیح این نکته میشوم و دست از سرِ کچل صاحب خانه بردارید
651075 بازدید
225 بازدید امروز
249 بازدید دیروز
1001 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian