×
We use cookies to ensure you get the best experience on our website. Ok, thanks Learn more
× im only responsible for what i say not for what you understand
×

آدرس وبلاگ من

cardinal.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/cardinal2

Access to the friends list is not allowed for anyone
× Access to this person's groups list is not allowed for anybody

یه مرد بود ـ ـ ـ

ازهمان موقع که با عقل نرسیده ام به آن ظاهر چرکش ذل می زدم و براندازش می کردم پیش خودم آدمهای دنیا را به دو گروه تقسیم کردم. گروه اول آدم کارتن خوابی مثل او که سر راه مدرسه در یک سه کنج پیاده رو با پتوهای نکبتی و آت آشغالهایش ور می رفت و بچه ها آزارش می دادند و گروه دوم را آدمهای تشکیل می دادند که ظاهری تمیز داشتند و شبها به جای پیاده روی سرد در خانه هایشان و در کنار زنهای داغشان زیر پتوهایی که بوی عطر می داد می خوابیدند. چند ماه بعد شهرداری جمعش کرد. واژه جمع کردن در موردش مصداق دارد چون مثل یک ناهنجاری شهری با او برخورد شد و مثل یک بلوک سیمانی یا یک سطل آشغال که سد معبر کرده او را پشت وانت انداختند و بردند و وسایلش ماند بی صاحب. هر چند کسی حتی گوشه چشمی هم به آن وسایل نمی انداخت و بخاطر بوی گندش آن قسمت پیاده رو را دور می زدند. روز بعدش رفتگرها بساطش را با دستکش داخل گاری آشغالها ریختند و بردند. آنجا دیگر خالی شده بود و جای خالی اش بدقواره تر از خود بدقواره اش به نظر می رسید.

مدتی بعد به لطف رفقای مدرسه، تقسیم بندی جدیدی برای خودم دست و پا کردم و مردم دنیا را به دوگروه جدید تقسیم کردم. گروه اول آنها که مهارت ایستاده شاشیدن را داشتند و گروه دوم آنها که طی پروسه ای سخت و زمانبر نشسته کارشان را می کردند. بعد همینطور با گذشت زمان تقسیم بندیهای زیادی در ذهنم شکل گرفت. مثلا آدمهایی که می دانستند زنها چگونه باردار می شوند و آدمهایی که هنوز در جهل رقت انگیزی فکر می کردند زنها با اوراد و جادو یا قرص و آمپول باردار می شوند.

اون آدمهایی که در خیابان به دخترها می گویند "جون" و دسته دوم آدمهایی که مثل گوسپندی بی آزار انگاری که برای پشم زنی به طویله می روند راهی مدرسه می شدند و با کرک و پرهای ریخته به خانه باز می گشتند. آدمهایی که خر خوانند و سوگلی استاد و اهل نیمکت جلو هستند و آدمهایی که در نیمکتهای آخر اسرار مگوی را با هم زمزمه می کنند و روی نیمکتها صور قبیحه می کشند و ایضا پشت درب مستراح. آدمهایی که شلوار جین و تی شرت و کتانی می پوشند و موها را آلمانی اصلاح می کنند و مردم به آنها می گویند سوسول یا پانک ویا رپی و آنهایی که شلوار پارچه ایی و پیراهن مردانه می پوشند و یک کیف غول پیکر را هر روز حمل می کنند. آدمهایی که در راه خانه مخفیانه سیگار چُسدود می کنند و برگ نارنج کنار خیابان را در دستهایشان له می کنند تا بو ندهد و لو نروند و آدمهایی که با دیدن سیگار خودشان را خیس می کنند. آدمهایی که کلاسهای کنکور تضمینی می روند و آدمهایی که فقط آزمون قلمچی را ثبت نام می کنند و همیشه خدا یا خواب می مانند و یا گُه می زنند به پاسخنامه. آدمهایی که دانشگاه خوب و رشته ی خوب قبول می شوند و آدمهایی که رشته های سرکاری در روستاهای آنطرف کشور قبول می شوند و دست آخر معتاد می شوند یا در راه رفت و آمد می میرند.  آدمهایی که در دانشگاه سریع عاشق می شوند و زرتی حلقه می اندازند و یک روز عشقشان را یا از رو یا از زیرِ رفیقشان بیرون می کشند و یا مامورها می ریزند در خانه و سر از بازداشتگاه در می آورند و آدمهایی که یا کسی گیرشان نمی آید و یا سرشان به چیزهای دیگر گرم است. آدمهایی که مشروط می شوند و آدمهایی که بالاخره به هر جان کندنی شده فارغ. آدمهایی که سربازی می روند و جر می خورند و آدمهایی که معاف می شوند یا فرار می کنند. آدمهایی که ازدواج می کنند و آنها که نمی کنند... و خیلی تقسیم بندیهای فرعی و کوچک دیگر مثل آدمهایی که با دادن و غمزه و موس موس کردن آدمهایی بنام مثلا نویسنده یا فیلمسازیا بازیگر یا شاعر می شوند و استعدادهایی که همیشه گمنام باقی می مانند و تا آخر عمر بر پشت دروازه های ادبیات مشت می کوبند...

شاید همه ی ما در پاره های زندگی نکبتی مان چنین تقسیم بندیهایی انجام داده ایم حال آنکه تمام این تقسیمات لعنتی روزی دغدغه های ما شمرده می شدند و نمی شود گفت الزاما با افزایش سن دغدغه ها هم مهم می شوند. همه ی اینها را گفتم تا به جواب این سوال برسم که بهترین تقسیم بندی چیست؟ آیا همان دغدغه ی حال و روز است یا باید چیزی باشد که نمی دانیم؟ یا اصلا نباید تقسیم کرد آدمها را ؟

 

سه شنبه 20 اسفند 1392 - 3:53:09 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://www.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 24 اسفند 1392   10:40:51 PM

وقتی جهان از ریشه جهنم و آدم از ریشه عدم و سعی از ریشه ی یاس میآید،

وقتی که یک تفاوت ساده در حرف

"کفتار" را

به "کفتر"

تبدیل می کند،

باید به بی تفاوتی واژه ها و

واژه های بی طرفی مثل

"نان"

دل بست.

نان را از هر طرف بخوانی نان است!

http://cardinal.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 22 اسفند 1392   4:16:09 PM


آیلا جان ممنون . بستمش چون حوصله ی آدمهای خشک مغز رو نداشتم.حسام هم پسر گلی بود یادش بخیر اما دیگه نه اون حس و حال هست و نه اون انگیزه برای بحث. خانه تکانی خوش بگذرد.

خانم نیکی .

برای انجام یک بحث سالم عواملی چون دوطرف مباحثه و موضوع مورد بحث ابزار لازمه است. و هدف از انجام بحث روشن شدن ابهاماتیست که موضوع مورد بحث قابل هضم و فهم و دریافت و درک و قبول و پذیرش بشود یا بلعکس نشود. نه اینکه یکی از دوطرفِ بحث پیروزمندانه از عرصه مباحثه بیرون بیاید و دیگری مغبون و شکست خورده بماند . در این میان ایجاد یک بحث سالم مثل هر رابطه ی انسانی قواعدی دارد .چنانچه قواعد و قوانین بازی رعایت شود نتیجه هرچه باشد مورد احترام طرفین است . گرچه ما ایرانی ها ید طولایی در رعایت نکردن قواعد بازی ها داریم از عرصه سیاست گرفته تا رختخواب. علامه دهر بودن یا ملا لغت بودن مبنا نیست که کلام و پیام میبایست مورد ارزیابی قرار بگیرد. با عصبیت و نیش وکنایه و توهین هیچ بحث سالمی قابل تصورو ادامه نیست . اما چون بنده اینجا میزبانم . به روی چشم ساده تر از اونچه زبان عامیانه است عرض میکنم .

شما یا انسان بودن رو بلد هستید که اگر چنین باشد نیاز به توضیح نیست بلکه حرکات و سکنات و گفتار و کردار موید این امر است  یا مثل بنده بلد نیستید و البته حق مطلب همانست که از نسخه ی خود پیروی کنید بدون نیاز به اصطلاحات پیچیده وگمراه کننده !!! و گمراه نشوید و با کمی به کردار و رفتار انسانی اندیشیدن راه و روش انسانیت را دریابید و البته با لطف و مرحمت ما رو هم بی بهره نگذارید.

انشاالله ساده و قابل فهم بوده باشد

http://www.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 22 اسفند 1392   11:50:44 AM

درستش اینه که تو شرایط باز دارنده و سلیقه ای و بی در و پیکر امروزی که هر کسی بر اساس نفع خودش تعریف خاصی از این مباحث عرضه میکنه،کمی به کردار و رفتار انسانی بیاندیشیم  و نیازی هم به اصطلاحات پیچیده و گمراه کننده نیست تا بگیم که علامه دهریم! اگه قرار باشه که همه بخونن و تفهیم بشن همین  سادگی کافیه.

http://khiaban24.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 22 اسفند 1392   11:38:28 AM

این چند روزه مامان تمام وقت به بیگاری گرفتتمان داریوش خان

الان هم یه گریز زدم .مطلب رو دیروز خوندم .با توضیحاتت موافقم این تفاوت و گوناگونی اجتناب ناپذیره اما من فکر میکنم علت پیشرفت و تکامل جامعه ی انسانی همین تفاوت هاست که اگر تابع یک الگوی مشخص رفتار میکردند پویایی از بین میرفت .

نوع انتخاب کلمات و صمیمیت واژه ها حس کاملا نزدیکی به اونچه هست در خواننده ایجاد میکنه.عالی

یاد بحث مشابهی که تو بلاگفا با حسام بینتون راه افتاد و تا دوهفته ادامه داشت افتادم . چرا حذفش کردی آخه

http://cardinal.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 21 اسفند 1392   3:59:21 PM

دوست گرامی خانم بهانه سپاسگذارم بابت جملات زیبا و ارزشمند بزرگان اندیشه که با دقت انتخاب و به زیبایی با خط نستعلیق در این صفحه گذاردید.


دوست گرانقدر خانم نیکی

درشرایط بازدارنده ای که انسانها زندگی می کنند و می اندیشند هرگونه تفکری در قالبهای مختلف ،هرگاه به شناختی مبتنی  بر اصالت عمل و تجربه در چارچوب نظامات موجود منتج نشود نقش فعالی را نمیتواند ایفا کند. بعنوان مثال می گوییم تجربه ، در پس پرده ای پنهان است واندیشه با راه یافتن به ماوراءِ این پرده بی هیچ واسطه بدان دست می یابد. به تعبیر هگل آنچه در پشت پرده قرار دارد "ما" هستیم. "ما" نه در مفهوم عادیِ آن بدان گونه که در تحلیل زبانشناسی و لغوی لحاظ میشود. به زعم هگل رویدادها نتیجه ی این تنازع تاریخی انسان و طبیعت است. بدیهی است که تمایل به آرمان شهر و اتوپیای پیش فرض تحت هر عنوان منجمله ( انسانیت ) همواره سرلوحه ی خواست نوع بشر بوده و هست . در این که انسان بی هیچ پیرایه ای پا به عرصه ی حیات میگذارد محل بحثی وجود ندارد .این گوناگونی در طول زندگی هر فرد و پیرو همان تنازع انسان با طبیعت و محیط پیرامون شکل میگیرد و از اینجا به بعد تکثردر نوع اندیشه و گفتار و رفتار دسته بندی های مورد نظر را باعث میشود. از سویی آدمی برای تشخیص هر پدیده ای به خلق و تجسم متضادش متوصل میشود آنگونه که بی وجود سفید ، سیاهی و بی وجود شب ، روز و بی وجود خیر، شر و الا آخر ممکن نیست . پس پارادوکس و تضاد در هر پدیده ای از جمله نوع کاراکتر و رفتاردر جامعه ی انسانی لازمه ی تشخیص و فهم وتنظیم نوع ارتباطات و اصلا شکل گیری ساختار اجتماعی و بن مایه ی پیدایش مدنیت به معنای (سیتی = شهر) میباشد. متن فوق برشی از یک مقطع اجتماعی در فضایی بخصوص را بعنوان نماد و سمبل مثال قرار داده اما پر واضح است که این گوناگونی دامنه ای به وسعت تعداد بشریت دارد و البته کتمان ناپذیر. واینکه انسان بودن !
از قضا مشکل ترین کار برای آدمی همین انسان بودن به آن معنای انتزاعیست که مد نظر شماست والا  اگر انسانیت هم به مثابه همه ی پدیده های پیرامون اعم از مادی و غیر، نسبی قلمداد شود هرکسی به زعم خویش انسان است و انسانیت را آنگونه معنا میکند که از زاویه نظرگاهش بدان مینگرد و دقیقا از همین جاست که تمام اختلافات و جنگ ها و گوناگونی مکاتب و ادیان ووووو تمامی منازعات نوع بشر آغاز میشود.
انسان بودن محل بحث نیست دوست من که در بدو پیدایش همه انسانند. انسان ماندن آن مقوله ی دست نیافتنی ست که امروزه فقط در قصه ها و افسانه ها میتوان جست و جویش کرد.

http://violetflower.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 21 اسفند 1392   1:22:32 PM

سلام و عرض ادب و ارادت خدمت دوست فهیم و ارزشمندم جناب آقای راستان

ممنون بابت زحمتی که واسه این صفحه متحمل میشید..

به جرعت میتونم بگم این  وبلاگ از معدود وبلاگهاییست که نصایح و گفتارهای حکیمانه را در قالب داستان  به ماها میرسونه.. خیلی خیلی سپاسگذارم

ارادتمند شما.. بهانه

http://violetflower.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 21 اسفند 1392   1:21:56 PM

و چه زیبا آدمیت از زبان سعدی شیرین سخن هم چنین بیان شده که :

تن آدمی شریف است به جان آدمیت

نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بینی

چه میان نقش دیوار و میان آدمیت

به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد

که همین سخن بگوید به زبان آدمیت

اگر این درنده خویی ز طبیعتت بمیرد

همه عمر زنده باشی به روان آدمیت

http://violetflower.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 21 اسفند 1392   1:14:32 PM

رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند

بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت

طیران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت

بدر آی تا ببینی طیران آدمیت

نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم

هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت

راستی ؛

به خودمون بیائیم و قدری تامل کنیم که :

ما از کدام دسته آدم ها هستیم ؟!

http://violetflower.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 21 اسفند 1392   1:13:55 PM

من می‌‌توانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشته‌خو یا شیطان‌ صفت باشم ،

من می توانم تو را دوست داشته یا ازتو متنفر باشم،

من می‌توانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم،

چرا که من یک انسانم، و این‌ها صفات انسانى است.

و تو هم به یاد داشته باش:من نباید چیزى باشم که تو می‌خواهى ، من را خودم از خودم ساخته‌ام،

تو را دیگرى باید برایت بسازد و تو هم به یاد داشته باش

منى که من از خود ساخته‌ام، آمال من است،

http://violetflower.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 21 اسفند 1392   1:13:21 PM

تویى که تو از من می سازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند.

لیاقت انسان‌ها کیفیت زندگى را تعیین می‌کند نه آرزوهایشان

و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو می‌خواهى

و تو هم می‌توانى انتخاب کنى که من را می‌خواهى یا نه

ولى نمی‌توانى انتخاب کنى که از من چه می‌خواهى.

می‌توانى دوستم داشته باشى همین گونه که هستم، و من هم.

http://violetflower.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 21 اسفند 1392   1:12:49 PM

 می‌توانى از من متنفر باشى بى‌هیچ دلیلى و من هم ،

چرا که ما هر دو انسانیم.

این جهان مملو از انسان‌هاست ،

پس این جهان می‌تواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد.

http://violetflower.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 21 اسفند 1392   1:08:31 PM

تو نمی‌توانى برایم به قضاوت بنشینى و حکمی صادر کنی و من هم،

قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است.

دوستانم مرا همین گونه پیدا می کنند و می‌ستایند،

حسودان از من متنفرند ولى باز می‌ستایند،

دشمنانم کمر به نابودیم بسته‌اند و همچنان می‌ستایندم،

چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستى خواهم داشت،

نه حسودى و نه دشمنى و نه حتی رقیبى،

من قابل ستایشم، و تو هم......

http://violetflower.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 21 اسفند 1392   1:07:26 PM

دکتر شریعتی انسان ها را به چهار گروه زیر دسته بندی کرده است :

                                                                                                                                              دسته اول

آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم نیستند

عمده آدمها. حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

دسته دوم

آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هم نیستند

مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویت شان را به ازای چیزی فانی واگذاشتهاند. بیشخصیتاند و بیاعتبار. هرگز به چشم نمیآیند. مرده و زندهشان یکی است. 

http://violetflower.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 21 اسفند 1392   1:04:08 PM

دسته سوم

 آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم هستند

آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را میگذارند. کسانی که همواره به خاطر ما میمانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

دسته چهارم

آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هم هستند

شگفتانگیزترین آدمها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوهاند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم، اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم. باز میشناسیم. میفهمیم که آنان چه بودند. چه میگفتند و چه میخواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار میگیریم قفل بر زبانمان میزنند. اختیار از ما سلب میشود. سکوت میکنیم و غرقه در حضور آنان مست میشویم و درست در زمانی که میروند یادمان میآید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.

http://www.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 20 اسفند 1392   8:36:27 PM

اگه کمی فکر کنیم می بینیم که نیازی به تقسیم بندی نیست. خداوند همه انسانها رو یکسان آفرید با یه لوح سفید و یه روح لطیف. خود این ادم لعنتیه که خودشو زیر سوا میبره. اگه یه خورده بخواد فکر کنه که انسان باشه نیازی به هیچ چیز دیگه ای نیست. فقط انسان باشه، انسان! مهم نیست که بخواد بالا شهر باشه یا پایین شهر و یا سیگار بکشه و یا نکشه هرچیری میخواد باشه فقط انسان باشه. وجه تمایز با حیوان یادش نره. همین . کار سختی نیست. خیلی ها میتونن امتحان کنن، هرجای دنیا و تو هر حالتی که باشن. همین!

آخرین مطالب


جان من است او


big bang


فانتزی بُعد یازدهم


its a mans


it takes



infinity


اولین قانون جهان


soridan


fantasy


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

661769 بازدید

35 بازدید امروز

258 بازدید دیروز

3235 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements