×
We use cookies to ensure you get the best experience on our website. Ok, thanks Learn more
× im only responsible for what i say not for what you understand
×

آدرس وبلاگ من

cardinal.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/cardinal2

Access to the friends list is not allowed for anyone
× Access to this person's groups list is not allowed for anybody

و باز هم عاشقانه های گوهری

پسرک پشت کامپیوترش نشسته بود و مثل ریچارد کلایدرمن

در حال اجرای یک سونات زیبا روی کیبوردش بود. می خواست

هر چه احساس توی دلش جمع کرده بود را به زور بچپاند سرِ

انگشتانش و انگشتانش عشقش را تبدیل به صفر و یک کرده

و بریزند به حلق کابلی که می رفت و می رفت تا به پریز تلفن

می رسید.کابل ها هم این صفر و یک های قرمزِ آتشین را بدو

بدو برسانند به اداره مخابرات... و خلاصه این اعدادِ داغِ پر از

تمنا و بوسه با اشعه های کاتدی پرتاب شوند و مثل حشره

هایی که توی جاده می چسبند به شیشه ماشین و تصویر

رنگی زیبایی را خلق می کنند، بچسبند به مانیتور دخترک

قصه ی ما. دخترک قصه ی ما روی میزش پُر بود از پفک نمکی

و پاستیل و همانطور که توی رویاهایش در حال تاب بازی بود

رفت برای خودش یک لیوان چایی بریزد...

- : عزیزم هستی؟

  : ببین تو مال من بشو، من دنیا رو به پات می ریزم...

  : با هم می ریم ایتالیا، فرانسه، همه ی کافه های پاریس رو

می گردیم

  : تو مال من بشی با تو دنیا رو می گردم...

  : عزیزم کجا رفتی؟ چرا چیزی نمیگی؟

دخترک قصه ی ما با لیوان چایی اش برگشت. به این فکر می

کرد که چرا پاستیل اینقدر خوشمزه است و اینکه برای فردا

شب کرانچی بگیرد یا همان پفک نمکی بهتر است. سوار تابِ

رویاهایش شد و شروع کرد به تاب خوردن...

- : گوش میدی به حرفهام؟

  : من دوسِت دارم.نه! عاشقتم. شب و روزم  شده فکر کردن

به تو. به دستهات. به چشمهات.

  : دارم میمیرم از دوریت. اگه مالِ من بشی با تو دنیا رو می

گردم

  : کجایی؟ یه چیزی بگو...

  : BUZZ!

دخترک قصه ی ما که در حال چُرت زدن بود از جایش پرید!

لعنتی، این دیگر چه صدایی بود؟ شاید گربه ی مادر مرده ی

توی حیاط بود که روی سقف ماشین پریده بود. یادش افتاد که

مانیتورش را Stand by کرده تا با خیال راحت پفک اش را

بخورد. ( حیف که من راوی داستانم و نمی توانم از آدمهای

قصه ام سوال بپرسم وگر نه از این دخترکِ قصه می پرسیدم

آخه پفک خوردن چه ربطی به خاموش کردن مانیتور دارد؟ من

که هرچی فکر می کنم ربطی برایش پیدا نمی کنم )

یادش افتاد که مانیتورش را Stand by کرده تا با خیال راحت

پفک اش را بخورد. نگاهی به ساعت دیوار اتاقش انداخت.4

صبح بود. حس کرد که خوابش می آید. بی آنکه کامپیوترش را

خاموش کند، بلند شد، چایی اش را تحویل دستشویی داد،

مسواکش را زد و ولو شد روی تخت. چشمانش آرام آرام 

سنگین شد و ...

- : عزیزم گوش میدی به حرفهام؟

  : میدونم الان داری حرفهام رو می خونی و از شدت

خوشحالی چیزی نمی تونی بنویسی!

  : تو اگه مالِ من بشی من می برمت همه ی دنیا رو بگردیم.

کافه های پاریس. موزه لوور ، ونیز...

- : امشب برام یک شب فراموش نشدنیه. حالا که تو این

لحظه، توی دنیا فقط من و تو بیداریم و حتی خدا هم خوابیده،

می خوام بهت بگم دوسِت دارم... نه! عاشقتم.

  : عزیزم گوش میدی به حرفهام؟

  : ...

  : ...

دخترک تا صبح آروغ پفک نمکی و پاستیل می زَد...!

چهارشنبه 10 مهر 1392 - 1:02:47 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://cardinal.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 11 مهر 1392   1:38:21 PM

یوسف جان من نگفتم همه پسرها مخ دخترها رو میزنن داداش شر درست نکن. مریم خانم فرمودند از اول هم نداشتیم از این پسرها .بنده گفتم از این جماعت حمار ریخته فرقون فرقون تا دلت بخواهد که میخواهند با هر ...شعری مخ خانم را تلیت کنن ...همین

همایون عزیز سلام از ماس داداش

میدونی رفیق ما بلاخره تکلیفمون با این خراب شده معلوم نشد هر رقمه برقصی یه ساز دیگه ای برات کوک میکنن. حالا قبل ترها یعنی زمان دایناسورها و ژوراسیک این گلهای سرسبد آفرینش مرد یا زن یه چیزی داشتن که عوام به آن میگفتند خایه.و میامدن همین جا حرفشون رو میزدند و نقد و مُک جوابشون رو هم میگرفتن و میرفتن سر کوچه مروی فلافلشون رو کوفت میکردن اما الان میبینی آمار وبلاگ مثل آمارهای اوس محمود احمدی نژاد سیر صعودی داره بعد از اونور کارت و پیامه که آقا تو که احساس نداری ، قلب نداری .عشق حالیت نمیشه لطفا خفه. یا عاشقانه مینویسیی باز سیل خزعبلاتِ که بعله ما که میدونیم واسه کی داری قمیش میای ما که میدونیم با که زیر پتو تسبیح شبرنگ نگاه میکنین و قس علیهذا. یکبار یه نیمچه بیانیه دادم که بابا اونچه تو این عزامونده نوشته میشه الزاما زبان حال نویسنده نیست اما کو گوش شنوا؟؟؟ گرچه حقیر مدتهاس که دندونم رو کشیدم و فقط وفقط واسه دل صاب مرده خودم مینویسم اما اعصاب آدمه که به گا میره تو این حوضخونه ی خاله زنک خونه

http://cardinal.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 10 مهر 1392   2:37:42 PM

مریم خانم عزیز اینکه شما با مطلبی مخالف باشید مغایرتی با لطف جنابعالی به بنده و به قلمک بنده نداره کماکان شما لطف دارید و اصولا بنده مخلص هرچی مخالف منطقی هستم این یک.

دوم اینکه همونطور که میفرمایید این داستانه

سوم اینکه ( و خداوند خَر را آفرید به همین منظور) تا دلتان بخواهد ریخته از این پسرها که خودشان را مجنون وار جر میدهند که مخ خانم را پیاده کنند .خب در این میان بقول شما هستند دخترکانی که با پاستیل و قره قوروت و آلوچه بیشتر خوش میگذرانند تا این اراجیفِ صدتا یه غاز .

پی نوشت :  در این فقره ی خاص( پسرها ) شامل نره غولهای پنجاه شصت ساله هم میشود ایضاً

http://maryam2012.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 10 مهر 1392   1:20:21 PM

آقا داریوش این داستانتون با بقیه فرق می کنه

راستش با تمام احترامی که برای خودتون و قلمتون قائلم باید بگم کمی اشتباه کردید.

ممکنه هنوز از این دخترها باشن ولی از اول هم از این پسر نداشتیم

آخرین مطالب


جان من است او


big bang


فانتزی بُعد یازدهم


its a mans


it takes



infinity


اولین قانون جهان


soridan


fantasy


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

661162 بازدید

691 بازدید امروز

416 بازدید دیروز

6211 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements