×
We use cookies to ensure you get the best experience on our website. Ok, thanks Learn more
× im only responsible for what i say not for what you understand
×

آدرس وبلاگ من

cardinal.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/cardinal2

Access to the friends list is not allowed for anyone
× Access to this person's groups list is not allowed for anybody

اگر ابرها بگذرند


صدایش را با تمام تنم جذب می‌کنم. دوست دارم باز هم حرف بزند. نیمه شب است و مرا از خواب پرانده و با صدایش مرا غافلگیر کرده است. باید وادارمش بیشتر صحبت کند. با صدای زنگ تلفن از خواب پریده‌ام. در خواب عمیقی بودم. با خواب‌آلودگی تلفن را روی میز عسلی اتاق پیدا می‌کنم و گوشی را برمی‌دارم. با صدایش غافلگیرم می‌کند. فقط یک جمله می‌گوید. از لحن صدایش تشخیص می‌دهم خودش است ـ یعنی باید خودش باشد ـ‌ این را اطمینان دارم. متوجه حرفش نمی‌شوم، اما لحن صدایش را به وضوح می‌شناسم. سکوتم طولانی شده است. سعی می‌کنم به خودم مسلط باشم. باید به حرف وادارمش. باید مکالمه را طولانی کنم. به ذهنم می‌رسد که بگویم بفرمایید. حتما می‌فهمد که متوجه حرفش نشده‌ام. می‌فهمد که مرا از خواب پرانده و باید دوباره جمله‌اش را تکرار کند. تلفن را از روی میز عسلی برمی‌دارم و به سمت پنجره رو به خیابان می‌چرخم. پنجره از نور چراغ برق خیابان روشن است. گوشی تلفن را با دست عرق کرده‌ام فشار می‌دهم و آرام و شمرده می‌گویم: می‌بخشید! متوجه نشدم. انگار صدا از درون قلبم بیرون می‌آید. دوباره با صدای بلندتری حرفم را تکرار می‌کنم. حس می‌کنم صدایم را تشخیص داده است. مکثی می‌کند. بعد اسمی را می‌گوید، نامی را تکرار می‌کند. یعنی باید اسمی را گفته باشد، شبیه اسمی کسی است، مانند یک نام فامیلی. اما آن نام را نمی‌شناسم، به او هم می‌گویم. تشکر می‌کند. می‌گویم این اسم را به جا نمی‌آورم. از این که مرا نیمه شب از خواب بیدار کرده عذرخواهی می‌کند. دوست دارم چیزهای دیگری هم بگوید. لحظاتی سکوت می‌کنم. باید به سرفه هم افتاده باشم. تلفن قطع می‌شود.
پنجره هنوز از نور چراغ برق خیابان روشن است

.

جمعه 2 آذر 1391 - 8:27:09 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://cardinal.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 2 آذر 1391   7:37:55 PM

کاملا حق با دوست بزرگوارتون بوده ایرج خان

این تجربه یک عمر بوده که درقالب این جمله به شما منتقل کرده

و میبایست به اون ارج نهاد و با آب طلا نوشتش .

http://irajkhan404.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 2 آذر 1391   7:07:35 PM

و حتمن منظور دوستم را از گرونترین و ارزونترین متوجه هستید؟ که نظرش چیست؟

http://irajkhan404.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 2 آذر 1391   6:52:57 PM

درود داریوش جان ، برای من نظیر همین اتفاقات زیاد افتاده ، و اکثرن در شبها ، البته از جنس خانمهای نازنین و دوستان / همکاران سابق اما برخی خود را معرفی نکرده اند اما نوعی دلبستگی و علاقه را در بر د اشته ، منو خوب میشناختند اما زیادی پاسخ نمیدادند تا مورد شناسائی من قرار نگیرند خود من هم گاهگداری همین کارها را نمودم البته فوری مورد شناسایی قرار گرفتم و...کلی خاطره و اکثرن شیرین و دلچسب بوده خوب ما انسانهای وطنی شاید دوست نداشته باشیم احساسمونو اشکارا بیان کنیم ، البته در مورد من کمتر چنین موردی روخ میده اما من هم گاهگداری شیطنت و احتیاط می کنم دیگه همه اینها نشونگر نوعی تنهایی ادمهاست ، راستی چرا؟ ما دنبال چی میگردیم؟ ایا مرغ همسایه غازه؟ یا صدای دهول از دور خوش است؟ اگر شما فهمیدید منو هم اگاه کنید لطفن ، یک دوست هشتاد ساله بسیار عزیز و خردمند و اگاه همیشه بما میگفت : کسانی که دنبال ارزونترین دوست و عشق هستند بطور احمقانه گرونترینش یقه شونو می گیره و از هر چه عشق و دوستیه بیزارشون می کنه که نه راه پیش دارند و نه پس!؟ البته حتمن دوستان به گفته این دوستم در خصوص عشق انتقاد خواهند د اشت!؟ - سپاس

http://cardinal.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 2 آذر 1391   5:10:11 PM

درود ایرج خان

شاید ، شاید طرف دوم هم از سر تنهایی این شماره رو گرفته بود

http://irajkhan404.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 2 آذر 1391   3:01:34 PM

درود تنهایی دو طرفه توصیف شده و نیاز به گفتگو درد دل و شاید بیشتر...و علت وجودی ما هم در اینجا احتمالن همینه! سپاس

http://cardinal.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 2 آذر 1391   2:23:41 PM

مرسی پوریا جان حق با شماست تنهایی تِم یادداشت هست و قطعا تنهایی رو متبادر میکنه در ذهن ، اما تعلیق و بلاتکلیف گذاشتن خواننده تا انتها برای دریافت نتیجه نکته ی مستتر بود...بازم مرسی

خانم با درایتی هستید شما سرکار خانم یاقوت .ممنون از نظرتون

yag

yaghotsaeedy

http://yaghot.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 2 آذر 1391   2:05:02 PM

داستلن جالبی بود

من هم مثل اقا پوریا فکر میکنم

منظور نویسنده تنهایی و فرار از اون و یه جورایی دنبال هم صحبت گشتن برای پر کردن تنهاییشه بعضی از مردها رو دیدی...

همونایی که همیشه یک لبخند تلخ گوشه لبشونه!
همونایی که دیگه نه میخندن و نه ابراز احساسات عاشقانه میکنن
همونایی که تنهایی رو به همه چی ترجیح میدن!
آنها همونایی بودن
که یکروز بلندتر میخندیدن و گرم تر عاشق میشدن!
آنها همونایی بودن که تنها گذاشتن تو مرامشون نبود!
اما یک روزی عزیزترین ها تنهاشون گذاشتن !

http://cardinal.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 2 آذر 1391   8:33:41 AM

ممنون از اساتید ، بزرگان ، سروران و دوستانی که خواندند صفحه قبل را و ابراز لطف نمودند

آخرین مطالب


جان من است او


big bang


فانتزی بُعد یازدهم


its a mans


it takes



infinity


اولین قانون جهان


soridan


fantasy


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

658251 بازدید

166 بازدید امروز

2058 بازدید دیروز

4685 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements