×
We use cookies to ensure you get the best experience on our website. Ok, thanks Learn more
× im only responsible for what i say not for what you understand
×

آدرس وبلاگ من

cardinal.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/cardinal2

Access to the friends list is not allowed for anyone
× Access to this person's groups list is not allowed for anybody

یکی نبود.....

حقيقت ديگر یکی بود یکی نبود.. داستان زندگی ماست. همیشه همین بوده. یکی بود یکی نبود. در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن. با هم ساختن. برای بودن یکی.. باید دیگری نباشد.
هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود..که یکی بود.. دیگری هم بود. همه با هم بودند. و ما اسیر این قصه کهن.. برای بودن یکی..یکی را نیست می کنیم. از دارایی.. از آبرو..از هستی. انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست.
هیچ کس نمی داند.. جز ما. هیچ کس نمی فهمد جز ما. و آن کس که نمی داند و نمی فهمد.. ارزشی ندارد.. حتی برای زیستن.
و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم.
نمیدانم چرا تمام حکایات با یک واژه آغاز میشد. حدیث تکراری.. افسانه ای غمگین.. داستانی شیرین یکی بود یکی نبود آن یکی که نبود کجا بود؟ چرا نبود؟
آن یکی که بود بدون آنکه نبود چگونه بود؟
چرا هیچ حکایتی با یکی بود و یکی بود آغاز نشد؟
و چرا در تمام افسانه ها کلاغ به خانه اش نرسید؟
کلاغ در کجا ماند ؟
و چرا تمام افسانه ها راست نبود؟
و چرا بالا رفتیم ماست بود پایین آمدیم دوغ بود
چرا قصه ما دروغ بود؟
قصه ما راست بود.
حقیقت بود.
تلخ بود افسانه نبود.

شنبه 5 آبان 1391 - 7:13:56 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

yag

yaghotsaeedy

http://yaghot.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 5 آبان 1391   8:47:02 PM

يكي بود .......

هنوزم هست......

http://irajkhan404.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 5 آبان 1391   7:40:06 AM

درود داریوش جان چه جالب و به موضوع مهمی توجه و پرداختید، چرا راوی در ابتداء / انتهای تمام قصه هایش را با این اشعار ختم می کنه؟ بدینوسیله چه میخواسته بگه؟ / پیامی داشته؟ چرا غصه ما دروغه!؟ ایا فرار از عواقب قصه بوده!؟(ترس و باز گشایی در یچه فرار از اتهام)!؟ بالا رفتیم ماست بود  و... دوغ!؟ که در اینجا دوغ جنبه تقلبی / یا کم فروشی / فریب ماسته!؟ایا میخواسته کلاشی دکانداران را بر ملا/اشکار بکنه!؟ ایا کلاغه که در فرهنگ عامه همون مخبر / خبرنگار /اطلاع رسانه عاقبتش این نیست که به خونه اش نخواهد رسید!؟ و با توجه به قدمت این موضوع در قصه ها؟ راوی این اشعار کی بوده؟ و در چه زمانی رایج شده؟ گویا همین امروزه!؟ ایا ریشه در جامعه داشته و دارد ؟ که فکر می کنم اری !یکی بود؟یکی نبود؟ ایا حاکمیت شمشیر / باور!؟نیست؟ و هر که شمشیرش براتر و قوی تر باشه که با عدم دیگری تداوم داره!؟ و چرا همه به قصه توجه و به سرفصل / تابلو/اشعار و عنوان قصه توجه نکرده ایم؟(خودم را میگم)؟و...!؟ هرچه بوده و هست؟ تلخ و گزنده بوده و هستش ! سپاس مطلب عالی و نکته جدیدی یاد گرفتم(این مطلب از جنبه جامعه شناختی و مدیریت جامعه کیس حایز اهمیته) چراهای نهفته درش واقعیست

آخرین مطالب


جان من است او


big bang


فانتزی بُعد یازدهم


its a mans


it takes



infinity


اولین قانون جهان


soridan


fantasy


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

661188 بازدید

717 بازدید امروز

416 بازدید دیروز

6237 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements