×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم
× im only responsible for what i say not for what you understand
×

آدرس وبلاگ من

cardinal.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/cardinal2

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????
× ?????? ???? ???? ?? ???? ????? ????? ??? ????

اینجا کسی دیوانه نیست

با تانی وبلاگش را باز می کند،این زندگی در کل بی ارزش تر از آن است که درباره اش حرفی بزنیم. اما به نظرم دو چیز به آن ارزش می دهد. ایمان به خدا و عشق که وقتی درباره شان چیزی می شنویم، می خواهیم عق بزنیم. مطمئنم خیلی ها با من هم عقیده اند که زندگی به جز این دو همه اش بی ارزش است. اما این دو را خیلی ها در نظرمان بی ارزش کرده اند تا جایی که تمام این هستی را یک آشغال دانی بیشتر فرض نمی کنیم. کمی به خودمان بیاییم و ببینیم که چه کسی یا چه چیزی مفهوم خدا و عشق را در ما کشته است؟ یادمان باشد که اجازه ندهیم کسی خدا را در نظرمان بی ارزش کند. یادمان باشد اگر عشق را مسخره کنیم، مثل این است که خودمان را مسخره کرده ایم. چرا مفاهیم وجود ما نباید حصاری داشته باشد؟ چرا باید اجازه بدهیم کسی به مفاهیم خوب ذهن ما دستبرد بزند و چیز دیگری جایش قالب کند؟ همه ی اتفاقات بزرگ، از ذهن کوچک و بی حصار ما اتفاق می افتند؛ برای شناختن خدا و عشق هم بدانید کجا می روید و از چه کسی راهش را می پرسید. چه بسا انسان هایی که در پی خدا بودند و در جهنم خودشان گرفتار شدند. چه بسا انسان ها که پی عشق بودند و به نفرت رسیدند. خواسته یا ناخواسته به این دنیا آمده ایم. به این دنیای بی ارزش. اما یادتان باشد که باور ما ارزش این هستی است. بیش ازشش دهه از عمرم می گذرد. شاید دیر به این نکته ی مهم رسیده ام اما این مهم نیست. مهم این است که من رسیده ام... و ادامه می دهد: حالا صبر کن تا نظرات را برایت بخوانم. سر تکان می دهم و می گویم: می شنوم. اما در دلم می گویم: لعنت به تو. من که می توانم همه ی این ها را در خانه ی خودم بخوانم. حالا باید من را به اصرار بکشانی به خانه ات و آن دستگاه کوچک لعنتی را هم بگذاری زیر گلویت و شروع کنی به خراشیدن مغز من؟

نظر اول: اگر فکر می کنی این زندگی بی ارزش است نظر خودت است. من که چنین نظری ندارم. بی ارزش خودت هستی با این نظریات شبه فیلسوفانه ومزخرف. موفق نباشی.

نظر دوم: من موافقم با جمله ی اول و مخالفم با بقیه ی مطلب. خدا چیست؟عشق یعنی چی؟

نظر سوم: من به خدا اعتقادی ندارم. اگر خدا هست پس کجاست که در این دنیا آدم هایش مثل سگ و گربه همدیگر را تکه پاره می کنند؟ اگر خدایی هم هست پس ما را آفریده که کشته شدن ما را تماشا کند. این خدا به چه دردی می خورد؟

نظر چهارم: عشق؟ از نفرت می نوشتی بهتر بود.

نظر پنجم: خدا شفایت بدهد الهی آمین.

نظر ششم: باز هم یک مطلب جالب از شما خواندم خوشحالم که هنوز از نفس نیفتاده ای. فکر زیبایی در سرم انداختی اینکه از مفاهیم ذهنی خودم دفاع کنم و برای خودم حصاری داشته باشم. به من هم سر بزن. به روزم.

نظر هفتم: این زندگی بی ارزش است. تو هم بی ارزشی. من هم بی ارزشم. همه ی این زندگی بی ارزش است و هیچ چیزی هم آن را با ارزش نمی کند.

نظر هشتم: دوستی می گفت خدا کودکی است که یک مزرعه ی مورچه دارد. می فهمی چه می گویم؟

نظر نهم: درباره چیزی که نوشته ای خیلی حرف ها می شود زد. ساعت 11 آنلاین باش با هم بچتیم.

می خواهد نظر دهُم را بخواند و بعد نظر بعدی و بعد نظر بعدی که آهی می کشم و خستگی ام را این طور نشان می دهم. می فهمد که خسته ام. هر چند که سعی می کنم همیشه احترامش را داشته باشم اما اگر الان نمی فهمید که خسته ام شاید برمی گشتم و می گفتم الاغ! نفهم! بی شعور! من خسته ام و کار و زندگی دارم. همیشه هم از این سه کلمه برای فحش دادن استفاده می کنم. هر چه باشد مدعی ادبیات هستم و باید عفت کلام داشته باشم. نه اینکه مثل بعضی از این مردم الاغ که قد گاو هم نمی فهمند از فحش هایی استفاده کنم که آخرشان کِش دارد.

 می دانم خسته شدی آقا ... بقیه اش باشد برای یک وقت دیگر. اماخیلی جالب است که من با از دست دادن پسرم در جنگ و همسرم در یک حادثه هنوز امیدوارانه زندگی می کنم. این موهای سفید من و این چهره ی شکسته و پرخط و نقش هنوز هم یک روح بشاش دارد. من هنوز هم برای انسانیت و ارزش ها می جنگم. حالم به هم می خورد از آدم هایی که مفهوم خدا و عشق را نمی فهمند. کاش این دنیا یک بار دیگر مثل زمان حضرت نوح برود زیر آب. البته دور از ذهن هم نیست. یخ قطب ها در حال آب شدن است. جزیره ها در حال فرورفتن. نوبت ما هم می شود.

- راستی چرا خدا دنیا را زیر آب برد؟

- شرمنده شد.

- از چی؟

- از آفرینش انسان ها. وقتی که بدبختی تمام عالم را پر کرده بود، خدا بهتر دید که این جهان از نو شروع بشود. همان تعداد کم انسان های با ایمان برای دنیای نو کافی بود. اگر هنوز هم دنیایی هست به اعتبار انسان های باخداست. برای این می گویم باور نمی کنم چون الان فساد و بدبختی انسان ها نسبت به گذشته بیشتر شده. اگر این طور بود که الان باید همه چیز زیر آب می رفت.

 گفتم که عجله نکن. روزی دوباره همه ی دنیا را آب می گیرد. اگر هم نگیرد مردم در گند و کثافت خودشان غرق می شوند.

دیگر حرفی نمی زنم و او می پرسد.

- می دانی چرا دوستت دارم؟

- نه.

- چون به عقیده و تفکراتم کاری نداری. سعی نمی کنی چیزی که خودت می دانی و به آن اعتقاد داری به من تحمیل کنی. من هم سعی نمی کنم که عقایدم را به زور به کسی بخورانم؛ فقط دوست دارم از آن ها صحبت کنم. همین. به من چه که چه عقیده ا ی دارد. او هم به این نوع دیوانگی مبتلاست؛ دیوانگی انسانیت و ارزش ها. فکر می کند با وبلاگ نویسی قدم بزرگی در راه انسانیت برمی دارد. می گویم: خوب بگذار او هم از دیوانگی اش لذت ببرد. حالا درباره اش بحث کنم که چه؟ مگر آن چند باری که اوایل آشنایی مان با هم بحث کردیم به کجا رسیدیم؟

بعضی نوشته هایش را دوست دارم و بعضی ها را نه. از بخت بد روزگار من شده ام همدمش. باید هفته ای یکی دو بار بیایم به خانه اش تا برایم مطالب وبلاگش را بخواند. می گوید: می دانم که در خانه هم می توانی به وبلاگم سر بزنی اما نیاز به هم صحبت دارم.

تا جایی که من دیده ام زندگی اش اینترنت است. همیشه یا در سایت ها و وبلاگ ها سیر می کند و یا در حال چت کردن درباره ی مسائل سیاسی و فلسفی با دیگران است. البته خودم هم چندان بی میل نیستم که باهاش معاشرت داشته باشم. دوست دارم از زندگی اش سر در بیاورم . دوست دارم از تمام زندگی اش حرف بزند. اما هیچ وقت این کار را نمی کند. درباره ی این چیزها حرف نمی زند.

من هم چاره ای ندارم جز اینکه هم صحبتش باشم تا شاید چیزی دستگیرم شود.

چهارشنبه 18 آذر 1394 - 10:59:04 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


جان من است او


big bang


فانتزی بُعد یازدهم


its a mans


it takes



infinity


اولین قانون جهان


soridan


fantasy


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

659347 بازدید

407 بازدید امروز

406 بازدید دیروز

4999 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements