×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم
× im only responsible for what i say not for what you understand
×

آدرس وبلاگ من

cardinal.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/cardinal2

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????
× ?????? ???? ???? ?? ???? ????? ????? ??? ????

چرخ و فلک

قطعه قطعه تصاویری مبهم را کنار هم میچینم  تا این پازل ِ از یاد رفته شکل بگیرد . جان بگیرد و مرا ببرد به سالهای کودکی، در پارکی از اینجا خیلی دور، به وسعت سرزمین عجایب آلیس، چرخ و فلک کهنه ی سبز رنگی بود که در ازای یک سکه ی  کوچک پنج ریالی، دنیایمان را پر از لبخند و شادی وصف ناپذیری بر مدار ممتدِ تکرار خویش، می کرد. هر شب در سکوت سیاهِ آسمان بی حرکت به افسانه های پریان ماه گوش می داد و صبح ها به انتظار ما خودش را آماده ی گشتن بر مدار تکرار و تکرار می کرد. سکه های  کوچک پنج ریالی اش را که می گرفت، لبخند مضحک اش را تحویلمان می داد و با صدای گوشخراشی سوت زنان دورهایمان را می شمرد. با هر چرخی که می زد، بزرگ و بزرگتر می شدیم. سال اول، سال دوم، سوم... همچنان سوت می زد و می شمرد و ما می چرخیدیم و قد می کشیدیم. دور اول، کودکی، دست در دست هم، دلی به وسعت همان سرزمین عجایب آلیس، خنده و خنده. دور دوم، نوجوانی، نگاه هایی که تلاقی می خورد با نگاه های دخترک همسایه، هیچ دستی، دستی را نمی گرفت، گاهی خنده، گاهی گریه. دور سوم، جوانی، دخترک همسایه رفت، بعد از آن شبی که دیگر چرخ و فلک لذتی نداشت و تصمیم گرفتیم به جایش قدم بزنیم در خلوت خاموش پارک، بعد از آن شبی که تا صبح صدای دعوا و گریه از خانه ی دخترک می آمد، دور سوم، دورِ جوانی، دوری که دخترک همسایه رفت،دورِ تنهایی ها و گریه ها. بعد از آن دور بود که دیگر چرخ و فلک کهنه ی سبز رنگ سالهای کودکی، هیچ وقت لبخند نزد.

و زمین می چرخد، سکه های کوچک پنج ریالی اش را که می گیرد،سوت زنان می چرخد و دورهایمان را می شمارد. می چرخد بر مدارِ ممتدِ تکرارش، تا ما در هر دور خنده هایمان را با گریه ها عوض کنیم، تا در هر دور ، دستهایمان پر از تنهایی سرد این روزهای تکرار شود...

چهارشنبه 1 آبان 1392 - 8:03:18 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://www.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 3 آبان 1392   11:31:12 AM

سلام . تا از این آتیشا نباشه پسرای همسایه پخته نمیشن که !!!!

http://cardinal.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 1 آبان 1392   11:06:23 PM

Likes 2

بله متوجه شدم خانم نیکی . بنده هم کلی عرض کردم از همون آتیشی که هرکدومشون (کدومتون) به جان یک مرد (پسر) مادر مرده می اندازید و میروید و میگذاریدش به امان خدا !

http://www.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 1 آبان 1392   10:33:01 PM

 در مورد دختر همسایه کلی عرض کردم جناب داریوش و اندر حکایتش اینکه به قول دوستان نمیدونی چه  آتیشی میسوزونن !!

http://cardinal.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 1 آبان 1392   9:24:40 PM

استاد عزیزم ایرج خان

بقدری از حضور شما خرسندم که قابل وصف نیست . جای بسی مباهات برای بنده است که جنابعالی خواننده دستنوشته های این شاگردتان هستید و مورد توجه و عنایت شما قرار گرفته .

متشکرم از حضورتان

http://irajkhan404.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 1 آبان 1392   8:22:20 PM

درود داریوش جان ، اینگونه سفرها تلخ و شیرین را توائمان دارد ، و بخشی زیاد از تنهایی مونو پر می کنه (کشتن وقت و فرار از تنهایی) دختر همسایه هم که خودش قصه ای طویل دارد و فراگیر ، بخش بندی دوران با گذشت از مرز 60/65/70 پازلی با تصویر متفاوت تری تصویر میکند امیدوارم قسمت همه از جمله جنابعالی بشود - مطالب ماقبلتونو هم خوندم و لذت بردم از قلم ویژه شما که هنرمندانه قلم میزنید و متاسفانه در زمانی بوده که سایت بازی داشته و نظراتم درج نشدند - سلامتی و شادی براتون ارزو دارم - ایرج

http://cardinal.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 1 آبان 1392   7:44:28 PM

Likes 1

خانم بهاار . خوشحالم از اینکه این متن به حال و هوای کودکی را برایتان زنده کرد

خانم نیکی .هیچ کس چیزای خوبشو کنار نمیذاره بلکه زندگی اونا رو ازش میگیره وگرنه حسرتی درکار نبود.از اونجایی که اسمِ زری و پری و فریبا و نسیم و ... را کسی نمیشناسد و البته در همسایگی هر کسی یکی از این نامها روزهایی رو از یک مرد به خودش اختصاص داده ناچار میبایست از عنوان دختر همسایه که معرف حضور همگان است استفاده شود . بله حکایتیست.

http://www.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 1 آبان 1392   4:44:53 PM

Likes 1

سلام . من نمیدونم چرا آدمها وقتی بزرگ میشن و یا به قول خودشون عاقل و بالغ میشن باید چیزای خوبشونو بذارن کنار . بعد همون چیزا میشه نداشته هاشون و حسرتش رو میخورن. این داستان دختر همسایه هم حکایتیه واسه خودش !

آخرین مطالب


جان من است او


big bang


فانتزی بُعد یازدهم


its a mans


it takes



infinity


اولین قانون جهان


soridan


fantasy


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

659155 بازدید

215 بازدید امروز

406 بازدید دیروز

4807 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements