قدیم ترها تو اون شهری که ما زندگی میکردیم چندتا سینما وجود داشت که هر کدوم نوعی خاص از فیلم و ژانری مشخص رو نمایش میدادن ، به جز یکی که از هر دری سخنی داشت و سر به هر سوراخی میکرد...از فیلمهای هندی و اشک آور تا فیلمفارسی از وسترن تا سینمای کلاسیک اروپا از کارتونهای والت دیسنی تا مراسم تاج گذاری و تولدِ آن خلد آشیان و غیره... پر واضح و بدیهی بود که در این میان نمیشد هیچکدام از ژانرهای مختلف رو منتصب به شخصیت صاحب سینما یا آپاراتچی دانست و قطعا بنا به سلایق و گوناگونی مخاطب این رویه را پیش گرفته بود وبه عبارتی هیچ یک از فیلمها ، زبان حال نمایش دهنده فیلم نبود.
حالا حکایت این گوشه از حوضخانه ی گوهر ، حکایت همان سینماست.نگاشتن یا مونتاژ مطالب عشقی عاطفی حکایت از عاشق پیشگی صاحبش نیست و یا پرداختن به موضوعات اجتماعی و سیاسی و طنز، سندی بر جامعه شناس یا سیاست باز یا طناز بودنِ نگارنده اش...
سرگرمی سرگرمیست و لاغیر. میماند قلم و نوشتن. در ابتدا ذکر این مهم را لازم میدانم که ساحت قلم آنچنان شانی دارد که ورود به این وادی گاو نر میطلبد و مرد کهن ...که نه بنده آنچنان کهنسالم در این وادی و نه گاو نر و به عبارتی وَرزایی در اختیار دارم برای کوبیدن این خرمن. اما از آنجایی که به این امر وقوف دارم که حتما نمیبایست علامه باشی ، که خلاقیت درهر عرصه ای و با هر میزان دانسته و اندوخته منجر به نو آفرینی شده و ممکن است مورد لطف و توجه عده ای یا بر عکس صَب و ذَم عده ای دیگر قرار بگیرد ، بنا به فراخور حال و روزگار از خرده پیله هایی که در خورجین ایام اندوخته ام مطلبکی را سرهم بندی کرده و به جناب آپارتچیِ گوهر سپرده تا بلیط بفروشد و به اکران عموم گذارد ، تا قبول افتد و بفروشد یا نه.
دوستانی ، البته از جنس آسمانی !، طی پیامهای مکرر قائل به همدردی بودند از بابت جفای یار و روزگار بدکردار و بی وفایی اغیار.
که آقا این معشوقه جات لیاقت چنین عشق افلاطونی را ندارند و چه و چه ، که این حقیر در کمال احترام پاسخ قاطع دادم حاشا و کلّا که بنده اصولا خری داشته باشم که در باب دُمش همدردی کنم با حضرات عِلیّه. قدر مسلم اینکه اگر زمانی فیلمان یاد هندوستان کرد به صراحت تمام ابراز علاقه کرده و از هیچ لقلقه ی خاله زنکانه ای هم واهمه ندارم و قطعا از فرمول اثبات برادری در عیان و ترکاندن لاو در نهان پیروی نخواهم کرد.و قطعا رفت و آمدهای معمول وبلاگی را بحسابی خاص واریز نکرده که مدتهاست دُم خرمان را گره زده و فرستادیم پیِ کارش در این مطبخ خانه.
یاد یه دیالوگ از آل پاچینو افتادم تو فیلم بوی خوش زن : زن ها ... تا حالا به زن ها فكر كردی؟ كی خلقشون كرده؟ خدا بايد يه نابغه بوده باشه...-
و در مورد مسایل روانی و فکری هم به همین منوال . نگاشتن مطالبی که در حوضه ی اندیشه و تکثر افکار و منویات درونی و مجادله منیت های هزارگونه و هزار رنگ درون انسان است به معنای دیوانگی و جنون و تائید یا تکذیب این حقیر نیست که البته این موهبت را آرزو میکنم از حضرت او به سبب راحت خیال...دیوانگی را عرض میکنم. بدیهی است این درگیریهای ذهنی و این قال و مقالهای درونی دغدغه هر موجود دوپای صاحب تفکریست و عمومیت دارد ، حالا این وسط یکی فضول میشود و پرده دری میکند و از خروارها افکار گل یا پوچ به قدر جیب تنبانش خیرات میکند در میان خلق الله به جهت کسب صواب، دلیل بر خاص بودن این فرایند پیچ در پیچِ افکارفقط برای او نیست که این حال و روز همگان است. منتها به دلیل خاصیت ستار العیوب بودن بشراست (البته فقط در مورد خودش)که از ابراز این زخمهای ناسور چشم پوشیده و در پستوخانه ذهن پنهانش کرده وهمواره چهره بَزک کرده را به نمایش میگذارد.
و نکته آخر اینکه برخی از دوستان فرموده اند که چرا اینهمه تلخ هستی؟ عرض به حضور منورتان اول اینکه هرکدام از مخلوقات خداوند به گونه ای هستند ...خلقت ما هم اینگونه افتاد ، شاید در روند تکامل نقصانی ایجاد شده و مقداری زهر هَلاهِل به جانمان تزریق شده.اما عزیزدل برادر آنچه را تلخی مینامی ناخن کردن زیر خشک زخمی است که خود جرات کندنش را نداری ...البته بنده هم فلورانس نایتینگل نیستم که به زخم کسی بپردازم اما از آنجایی که این زخمها عمومیت دارد هر کس که مجروح باشد دردش میگیرد ایراد از پنس و یا قیچی نیست...درد جای دیگریست. گیرم که من بشوم حلوای زعفرانی، عسل ، باقلوا ، تو بهبود می یابی؟...صورت مساله را پاک کردن حلِ مساله نیست. قهوه هم تلخ است اما نوشیدنش موجب انبساط خاطر
اگر طعمش را تحمل کنید.
بگذریم... به هر حال درِ این تماشاخانه روی پاشنه ای خاص نمیچرخد... گاهی دوفیلمه نمایش میدهد و گاهی برای تعمیرات سالن یا تعویض ذغالِ آپاراتش و یا وصله روکش صندلی هایی که عزیزانِ جان جِرواجر کرده اند چند روزی تعطیل میکند...
در این میان البته که گیشه مهم است برای رونق و بهبودی کسب اما از آن مهم تر حضور تماشاچی هاییست که اگر خوششان هم نیامد رک و راست بگویند خوشمان نیامد به این دلیل. زبان کنایه و نیش و متلک به مثابه ریختن پوست تخمه و ته سیگار در کف تماشاخانه و پاره کردن صندلیهاست ، که نه تنها کمکی نمیکند که باعث زحمت هم میشود که البت اینگونه حرکات مدتهاست از فضای تماشاخانه های این دیار رخت بربسته و دور از شان تماشاچی ایرانیست حالا یا با نصب تابلو یا به زورِ دگنکِ کنترل چی.
بعدالتحریر: شکستن شیشه های تماشاخانه از پسِ دیوارحوضخانه ، تعطیلی و هزینه تعمیر را بدنبال خواهد داشت.
.
درود داریوش عزیز
خدا وکیلی موضوعی باقی مونده که از دست ذهن تیز بین شما در امان باشه ؟
شوخی بود
مثل همیشه عالی بود و لذت بردم
فروش ويژه ساکس پروکسي با کمترين قيمت و بالاترين سرعت.بدون قطعي همراه با پشتيباني آنلاين و قرعه کشي ماهانه.
براي سفارش و خريد با آيدي [email protected] تماس بگيريد...
با معرفي هر سه مشتري به ما يک اکانت 1ماهه جايزه بگيريد.
قيمت ها:
اکانت ساکس پروکسي HTTPS يک ماهه:3000
اکانت ساکس پروکسي HTTPS:دو ماهه:5000
اکانت ساکس پروکسي HTTPS:سه ماهه:7000
سلام حاجی
غیبت کبری شد که؟؟؟؟
این بچه ها را تو این گوهر بی در و پیکر ول کردی رفتی نمیگی یه وخت به راه کج میرن
وخی بیا دیگه
عجب
چرا مریض شدین خب؟؟؟ایشالله خوب میشین ... من دعا میکنم
سلام
چی بگم؟؟؟؟ گوهردشته دیگه.. شاید اگه اینطوری نبود گوهردشتم نبود..شاید
سلام داریوش خان
خیلی خیلی خوشحالم که باز حضور پیدا کردید
امیدوارم هرچه زودتر رفع کسالت شود و با انرزی بیشتر در بین ماها باشید
و بتونیم از محضرتون استفاده کنیم
سپاسگذارم
661834 بازدید
100 بازدید امروز
258 بازدید دیروز
3300 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian