آرشیو
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نه تو خودت به من بگو... در این شهر، در هیچ کجای این شهر، کلاغی نیست که عینک آفتابی به چشم زده باشد و مذبوحانه و زیر لب صدای زنگوله کاروان شترهای مخملی را در بیاورد؟ اگر هست، تو را به خدا، به من بگو... می خواهم برایش یک فلوت هندی و یک طبل مصری ببرم! می خواهم زیرجُلَکی برایش دعایی، وردی، چیزی بخوانم که از شهر ما نرود. می خواهم شب ها یک ساعتی گوشه میدان بشینم و سیگار هایم را که کشیدم، برایش یک شعر بگویم. تو هم بیایی و شعرم را که خواندی، همانطور آرام که می خوانی، تو هم برایش یک شعر بگویی... می خواهم آخر شب ها که به خانه بر می گردیم، صدایش ما را هی بخنداند...
می دانم که هست.
.
.
شبش نوشت: دیدی گفتم هست... می دانم تو هم دیدی اش که بالای برج میلاد نشسته بود و پیپ شب گاهی اش را می چاقید!ـ
کلاغ ؟؟؟؟؟
همیشه وقتی قار قار میکنه من منتظره خبر میشم
شاید خبری نیاره اما احساس میکنم اون قار قار فقط واسه من بوده
کلاغ سیاه با اون منقارش بعضی وقت ها زیباترین قار قار ها رو واسم کرده چون بهترین خبرها بعد صدای تیزش به گوشم رسیده.....
ممنون از دوستم اقا داریوش عزیز
پایان هر چیز زیباست
اگر زیبا نبود بدان هنوز کلاغ آن قصه به آخر نرسیده است
ولی کلاغ جان
قصه ی من به سر رسیده
سوار شو
تو را هم به خانه ات میرسانم
به آخر میرسانم
با سپاس فراوان از مدیر محترم وبلاگ جناب آقای داریوش عزیز
بابت این همه تنوع در نوشتارتون
فوق العاده است قربان
فقط متاسفانه آهنگتونو ندارم
شاید کلاغه برده
سلام
همچین یه نموره نوشته هاتون یه جوراییه
یا من گیج گولنگم
یا نوشته ات گیج گولنگه
خب آخرش یعــــــــــــــــــــــــــنی چه؟؟
651308 بازدید
105 بازدید امروز
353 بازدید دیروز
1180 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian