مفیستوفلس (ابلیس) : سرورا، حال که یک بار به ما نزدیک میشوی، حال که میخواهی بدانی آن زیر چه می گذرد، و از آنجا که گفت و شنود مرا معمولا خوش داری،از میان این انبوه فرشتگان به سوی تو میایم . مرا، از اینکه با طمطراق کمتری سخن میگویم ببخش. سخت میترسم که حاظران هو بکنندم ؛ و از دهان من هم گفتار آراسته بی شک تو را به خنده می آورد هر چند که عادت خندیدن را مدتهاست که از دست داده ای. من مانند ملائک دیگرت درباره خورشید و افلاک چیزی برای گفتن ندارم ،اما همین قدر میبینم که آدمیان چه قدر در رنج واضطرابند.خدای کوچک زمین هنوز برهمان سرشت است،گیج و گول مانند روز نخست. به گمانم تو اگر پرتوی از فروغ آسمانی رابر مغزش نمی تاباندی زندگی بهتری داشت.این را او عقل نام نهاده است و چنان به کارش میگیرد که رفتاری حیوانی تر از حیوانات داشته باشد. او به آن زنجره ی لنگ درازی میماند که جست و خیز کنان و بال زنان میان سبزه ها میرود و سرود کهنه اش را سر میدهد و بینی اش را در هر کپه ی کود و لجن فرو میکند
.
خدا : تو هیچ چیز دیگر برای گفتن نداری؟ به گمان تو روی زمین هیچ چیز خوب نیست؟
مفیستوفلس : هیچ چیز سرورم، دلم برآدمیان میسوزد تا جایی که شرم دارم این موجود بیچاره را آزار دهم
.
خدا :فاوست را میشناسی؟
مفیستوفلس : آن دکتر؟
خدا : بنده ی خدمتگذار من.
مفیستوفلس :بی شک ، اما این یکی به شیوه غریبی شما را خدمت میکند. نزد این دیوانه ، از چیزهای زمینی هیچ نیست . حتی خوردنی و نوشیدنی.
خدا : او مرا با سوز دل در تاریکی میجوید و من میخواهم او را بزودی به روشنایی برسانم.
مفیستوفلس :می خواهید شرط ببندم که این یکی را هم شما از دست خواهید داد؟ ولی انتخاب وسایلی را که با آن نرم نرمک او را به راه خودم خواهم کشاند به خودم واگذارید.
خدا :تا زمانی که او روی زمین است تو اجازه داری که وسوسه اش کنی.هر کسی که راه میرود ، می تواند گم شود.
مفیستوفلس :از شما سپاسگذارم . دوست دارم سروکارم با زنده ها باشد. گونه های فربه و شاداب را دوست دارم.
خدا : خوب است . اجازه میدهم تو این جان هوشمند را اگر توانستی از سرچشمه اش دور کن و به راه خودت ببر.ولی روزی که ناچار شدی اعتراف کنی که یک مرد نیک سرشت در گرایش مبهم عقل خود می تواند راه باریک خدا را تشخیص دهد، تو شرمسارخواهی شد.
مفیستوفلس : چندان زمانی طول نمیکشد . من از شرط بندی ام هیچ نگرانی ندارم. اگر برنده شوم به من اجازه خواهید داد خوش خوشک ازآن بهرمند شوم؟
خدا : تو همواره خواهی توانست آزادانه اینجا حضوربیابی. امثال تو را من هرگز دشمن نداشته ام . از میان ارواح سرکش ، ازآنکه خوی حیله گری و ریشخند دارد کمتر بدم میاید. فعالیت آدمی با اوقات رو به سستی مینهد . در او گرایش تنبلی هست، و من دوست دارم یک هم صحبت فعال و بی آرام در کنارش باشد ، حتی یکی که اگر نیاز باشد مانند شیطان بتواند بیافریند.
مفیستوفلس : خوش دارم هر از گاهی از سرور پیر دیدار کنم. از قطع رابطه با او پرهیزدارم. از یک چنان شخصیت بزرگی بسیار خوشایند است که به نفس خویش این قدر به سادگی از شیطان سخن بگوید.
با ارزوی سعادت و سلامتی و خوشبختی برای شما دوست محترم
659290 بازدید
350 بازدید امروز
406 بازدید دیروز
4942 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian